گنجور

 
۶۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

 

... یکی گرزش او زود بر سر زدی

فغانی ز دیو و خروشی از اوی

به خون غرقه دیو و به خوی جنگجوی ...

اسدی توسی
 
۶۲

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور

 

... ابا این بسنده دلیران کین

جهان دید پرخیل دلبر فغان

همه برده از پرده بر مه فغان

دو گلنارشان غرقه در خون شده ...

اسدی توسی
 
۶۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۲ - وفات گرشاسب و مویه بر او

 

... از ایوان به کیوان برآمد خروش

زبر زآن فغان خاست و ز شهر جوش

بر آن خانه پاک آتش اندر زدند ...

اسدی توسی
 
۶۴

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

... همی تا ویس بت پیکر چنان بود

جهان از دست موبد در فغان بود

عروس ار چند نغز و با وفا بود ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۶۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود

 

... دلیری یافت ویس ماه رخسار

فغان در بست و گفت ای وای بر من

که هستم سال و مه در دست دشمن ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۶۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

... همانا گر چو من بیدل بمانی

فغان در گیتی از من بیش رانی

تو بنشینی و از من صبر جویی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۶۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس

 

... که و مه را ز رفتن کرد آگاه

تبیره بر در خسرو فغان کرد

که چندین راه شاها چون توان کرد ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۶۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن

 

... به بیداری نیایی چون بخوانم

بدان تا بیشتر باشد فغانم

به گاه خواب ناخوانده بیایی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۶۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى

 

... ز درد من همه همسایگانم

فغان برداشتند از بس فغانم

همی گویند ازین ناله بیاسای ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

 

... خروش من بدرد پشت ایوان

فغان من ببندد راه کیوان

چنان گریم که گرید ابر آذار ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۱

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین

 

... گهی چون دیوزد بیهوش گشتی

فغان کردی و پس خاموش گشتی

گهی بیخود به روی اندر فتادی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... چون کسی کش جان و دل باشد ز هجر اندر نوا

من چو بلبل داشتم بسیار فریاد و فغان

لیکن آنگاهی که بود آرام جان از من جدا ...

قطران تبریزی
 
۷۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شمس الکفات ابوعلی حسن

 

... چون گرد لاله زار بهاری بنفشه زار

گاهی ز عشق لاله کنم ناله و فغان

گاهی بگریم از غم هجر بنفشه زار ...

قطران تبریزی
 
۷۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح ابونصر مملان

 

... بر عقیق از چهر او هر ساعتی بارم زریر

گر من اندر هجر آن گلرخ فغان دارم رواست

بلبل اندر وصل گل باری چرا دارد نفیر ...

... گاهی از قمری نوا و گاهی از ساری سرود

گاهی از بلبل فغان و گاهی از صلصل صفیر

چرخ تیره زابر چون از گرد لشگرگاه شاه ...

قطران تبریزی
 
۷۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی

 

... بگاه کین تو یازد بترک تازی تاز کذا

همی فغان کند از رنج دو بنانت قلم

یکی بنه قلم و سوی ساغر می تاز ...

قطران تبریزی
 
۷۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح ابوالمعمر

 

... او ز جور مهر و آذر مستمند و ناتوان

من بفریاد و فغان اندوه بگسارم همی

او ندارد تاب آن کآمد بفریاد و فغان

تا سپاه اندر جهان آورد آذر ماه ازو ...

قطران تبریزی
 
۷۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - فی المدیحه

 

... زایران را هست دست راد تو فریادرس

نیست پیش دست تو حاجت بفریاد و فغان

زهر خوردن بر گمان نه کاردانایان بود ...

قطران تبریزی
 
۷۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از معشوق

 

... تا گل روی ترا دیدم شدم

همچو بلبل با خروش و با فغان

گشتم اندر فرقت تو شعر گوی ...

قطران تبریزی
 
۷۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... پیرایه کرد پاره و افکند پیرهن

اندر فراق بیش کند ناله و فغان

هر کو روان بمهر کسی کرده مرتهن ...

قطران تبریزی
 
۸۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - فی المدیحه

 

... همیشه زایران تو برامش کردن و شادی

همیشه زرت اندر کف بفریاد و فغان کردن

مکان خواستارانست روز و شب سرای تو ...

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۷۹
sunny dark_mode