اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸
فغان من همه از دست توسن نفس است
که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲
... کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف
بیمار عشق را ز فغان جان به لب رسید
بی درد را خیال که نی می زند حریف
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷
اهلی کسیکه حکمت پنهان حق نیافت
دارد فغان ز غصه و از عیب آه هم
بی عسریسرکی بود این سنة الله است ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۸
گه وصف گلی بصد زبان میگویم
گاهی غم خود بصد فغان میگویم
در گفتن بسیار ز روی همه کس ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰۰
ای گل گله تو پیش هر کس چکنم
بیهوده فغان ز چرخ اطلس چه کنم
من بلبلم و خزان هجران دیده
پیش تو فغان گر نکنم پس چکنم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۲ - قصیده مصنوع ثانی در مدح سلطان یعقوب
... لب تو نامه درد منست و خط بروی
فغان که دایم از آن درد داردم افکار
طبیب ما دهنت چون دوا نمی سازد ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۲
... نشسته ام همه شب دل حزین براه ستم
لب از فغان چو سگان بازو چشم کرده چهار
چرا تو تابی از افغان رخ ار چو سگ نالم
که هستمت همه شب پاسبان من بیدار ...
... حزین براه ستم کیست چون من غمخوار
همه شب حزین برهستمت بفغان چو سگ ز مهستمت
بفغان چو سگ ز مهستمت همه شب حزین برهستمت
تقطیع متفاعلن ۴ بار ...
... غم تو غارت دین باشدش یقین کردار
اگر چه دارد اسیر غم تو آه و فغان
ببرد دین بیقین زلفت از وی ای عیار ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
... بلبل از شوق گل رویت به جان
دایما در نالۀ زار و فغان
فاخته کوکو زنان در کوی تو ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۱ - در بیابان شوق و عشق و احوال و اطوار عاشقان و مشتاقان جانباز با سوز و نیاز و اشارت به آنکه زاد این سفر پر خطر عجز است و بیچارگی و شکست و نیستی و منع طمطراق خودی
زاد راه او فغان و زاریست
عزت و دولت همه در خواریست ...
... نیستی و غربت و آوارگی است
روز و شب می شو به زاری و فغان
گ ر همی خواهی که یابی زو نشان ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۵ - حکایت شیخ سری
... سرد او را شد دل از کار جهان
بود کارش در جهان ناله و فغان
آمد آن بیخود دگر روز سیم ...
... چارۀ کارم بکن ای نیکنام
کرد زن بسیار زاری و فغان
گشت آب از چشمۀ چشمش روان ...
... زن ز یک سوی دگر نعره زنان
کودک از سویی به فریاد وفغان
رفته آه هر یکی تا آسمان ...
... روی زرد و اشک خون پالود کو
زاری و درد و فغان و آه کو
ترک ملک و حرص مال و جاه کو ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۰ - در بیان حدیث نبوی که: لو لم تذنبوا لخشیت علیکم اشد من الذنب الا و هو العجب العجب العجب، بیزارم از آن طاعتی که مرا به عجب آورد. خوشا معصیتی که مرا به عذر آورد. «انین المذنبین احب الی اللّه من زجل المسبحین» چه هر چه موجب نیستی و عجز است به حقیقت طاعت مقبول است.
... ناله های زار عاشق پیش حق
بر فغان ذاکران دارد سبق
هر چه رو بر عجز دارد طاعتست ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود
... سر بسر عالم پر از گنج روان
خلق از فقر و ز فاقه در فغان
در میان آن کس که واقف شد ز گنج ...
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۴ - حکایت ابراهیم ادهم
... من ندارم گفت دست از تو دگر
مادرش آمد بزاری و فغان
کرد سلطان سر به سوی آسمان ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
... ز آهم نگرکه خلق بفریاد آمدند
نشنود یار این همه آه و فغان ما
بی درد عشق صبر نداریم یک نفس ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... از عربده غمزه ات ای شاهد رعنا
درکوی خرابات عجب شور و فغانست
از جام تجلی الهی همه مستند ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
... معشوق نهانست و اسیری ز پی عشق
مست است ازآن رو همه با زار و فغانست
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
... بی گل رخسار تو پیوسته روز و شب زغم
همچو بلبل با فغان و ناله زارم خوشست
هرکسی را در جهان باشد بچیزی میل دل ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
... هرکه بیدارست شبها در جهان
از فغان و زاری و آه منست
دو گواه عدل بر سوز دلم ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
... گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست
آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست
ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار ...
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷
... کفر سرزلف تو بایمان نگذارد
جز آه و فغان کیست کزین عاشق بیدل
پیغام غم عشق بمعشوق گزارد
غوغا و فغان در فلک و در ملک افتد
آن لحظه که عاشق ز غم عشق بزارد ...