باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴۷
دلا از دست تنهایی به جانم
ز آه و ناله خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی ...
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۶۸
... ندونم در سفر یا در حضر بیم
فغان از دست تو ای بیمروت
همین ذونم که عمری دربدر بیم
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰۴
امان از اختر شوریده مو
فغان از بخت برگردیده مو
فلک از کینه ورزی کی گذاره ...
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۷
عزیزا مردی از نامرد نایو
فغان و ناله از بیدرد نایو
حقیقت بشنو از پور فریدون ...
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳۴
غمم بیحد و دردم بی شماره
فغان کاین درد مو درمان نداره
خداوندا ندونه ناصح مو ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵ - سخن گفتن فرامرز با پیران برای مهمانداری و قبول کردن پیران و تورانیان و مهمانی کردن فرامرز، ایشان را
... ز می روی ساقی شده لاله رنگ
نی اندر فغان بود و در ناله چنگ
گرفته در و بام دود کباب ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه
... برآن دیو دد تیرباران گرفت
فغانی ز دیو و خروشی ز شیر
شده شیردل بر سیه دیو چیر ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۹ - پاسخ فرامرز با ایرانیان
... همه دست بر آسمان داشتند
فغان از بر چرخ بگذاشتند
سپهبد سپه را چو بدرود کرد ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را
... ز ناگه برآورده باشد دمار
فغان بزرگان چو پیوسته شد
ز دردش دل هرکسی خسته شد ...
... خروشی به ایران سپه برکشید
فغان کرد کای پر هنر بخردان
سواران گردنکش و موبدان ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز
... چو دیدندش از دور کامد دمان
به شادی برآمد ز گردان فغان
ستایش کنانش برفتند پیش ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر
... ز آواز اسبان و بانگ یلان
فلک پرخروش و زمین پر فغان
سه فرسنگ از این گونه لشکر براند ...
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان
... کجا روز جنگ آوران گشته شد
فغانی برآمد ز ایران سپاه
بر ایرانیان گشت گیتی تباه ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در ثنای سلطان مسعود
... دهر ز عدل تو با نشاط و سرورست
مال ز جود تو با نفیر و فغانست
عمری کان بی رضای توست هلاک است ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح ثقة الملک طاهربن علی
... سرفرازا فلکم زیر قضا زخم گرفت
همه فریاد و فغان من ازین زخم قضاست
از زمین برترم و نیست هوا سمج مرا ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در شکایت از تیره روزی خویش گوید
... حجاب دور کند فتنه ای پدید آید
فغان کنم من ازین همتی که هر ساعت
ز قدر و رتبت سر بر ستارگان ساید ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - جواب قصیده محمد خطیبی و انکار بر آثار کواکب و شکایت از حبس خود و مدح ثقة الملک طاهر و سلطان مسعود
... ازین دوازده برج نگون و هفت اختر
چرا تو از بره و گاو در فغان باشی
که بی سروست یکی زین و بی لگد دیگر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - مرثیه عمادالدوله ابوالقاسم و گریز به ستایش سلطان ابراهیم
... نه باک دارد از اکلیل بر نهاده به سر
فغان ز آفت آن روشنان تاری فعل
همه مخالف یکدیگر از مزاج و صور ...