گنجور

 
۱۰۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه

 

... برآن دیو دد تیرباران گرفت

فغانی ز دیو و خروشی ز شیر

شده شیردل بر سیه دیو چیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۹ - پاسخ فرامرز با ایرانیان

 

... همه دست بر آسمان داشتند

فغان از بر چرخ بگذاشتند

سپهبد سپه را چو بدرود کرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

... ز ناگه برآورده باشد دمار

فغان بزرگان چو پیوسته شد

ز دردش دل هرکسی خسته شد ...

... خروشی به ایران سپه برکشید

فغان کرد کای پر هنر بخردان

سواران گردنکش و موبدان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز

 

... چو دیدندش از دور کامد دمان

به شادی برآمد ز گردان فغان

ستایش کنانش برفتند پیش ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر

 

... ز آواز اسبان و بانگ یلان

فلک پرخروش و زمین پر فغان

سه فرسنگ از این گونه لشکر براند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

... کجا روز جنگ آوران گشته شد

فغانی برآمد ز ایران سپاه

بر ایرانیان گشت گیتی تباه ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۰۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در ثنای سلطان مسعود

 

... دهر ز عدل تو با نشاط و سرورست

مال ز جود تو با نفیر و فغانست

عمری کان بی رضای توست هلاک است ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۰۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح ثقة الملک طاهربن علی

 

... سرفرازا فلکم زیر قضا زخم گرفت

همه فریاد و فغان من ازین زخم قضاست

از زمین برترم و نیست هوا سمج مرا ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در شکایت از تیره روزی خویش گوید

 

... حجاب دور کند فتنه ای پدید آید

فغان کنم من ازین همتی که هر ساعت

ز قدر و رتبت سر بر ستارگان ساید ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - جواب قصیده محمد خطیبی و انکار بر آثار کواکب و شکایت از حبس خود و مدح ثقة الملک طاهر و سلطان مسعود

 

... ازین دوازده برج نگون و هفت اختر

چرا تو از بره و گاو در فغان باشی

که بی سروست یکی زین و بی لگد دیگر ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - مرثیه عمادالدوله ابوالقاسم و گریز به ستایش سلطان ابراهیم

 

... نه باک دارد از اکلیل بر نهاده به سر

فغان ز آفت آن روشنان تاری فعل

همه مخالف یکدیگر از مزاج و صور ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در صفت پیلان و مدح آن سلطان

 

... ملک را بسته عدل او زیور

به فغان آمده ز تیغش کفر

به خروش آمده ز دستش زر ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - ستایش سلطان ابراهیم

 

... چو رأیت ملک آن جایگاه سایه فکند

زنای موکب عالی بخاست بانگ و فغان

سری نبود که آنرا نبود هوش وخرد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز

 

... بلا فراوان راندم نگشت باز بلا

فغان فراوان کردم نکرد سود فغان

ز بس که دیده من روی من بشست به آب ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۷ - مدح محمد وزیر و شرح گرفتاری خویش

 

... چو کورست گردون چه خیر از هنر

چو کرست گردون چه سود از فغان

نه روز و شب این روزگار ابلقست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۹ - مدیح ابونصر منصور

 

... کرده ز یکپاره چوب ناخن از شکل و رنگ

که در نوازش ازو همی برآرد فغان

بتی است کز بهر او گر شودی ممکنم ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - مدح ثقة الملک طاهربن علی

 

... ندهندم همی دوات و قلم

نشنوندم همی نفیر و فغان

من به آواز چون همی خوانم ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۱۹

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۶۹ - صفت دلبر چنگی گوید

 

... در غم هجران تو خاموش بود

از طرب وصل تو دارد فغان

روی تو گل چنگ تو بلبل ولی

بلبل بر گل شود افغان کنان

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۰

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نکوهش اغل نام

 

... بنوک سبلت چو خار چفته بر سر تل

فغان از آن لب و دندان که گفته ای بقیاس

سفالهای شکسته است در یکی مزبل ...

عمعق بخاری
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۷۹
sunny dark_mode