گنجور

 
۲۷۸۱

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

... که من با دامنی پرخار حسرت از چمن رفتم

نشد ز آن لب نصیبم بوسه هرگز فغان کاخر

ز حسرت تلخ کام از کویت ایشیرین دهن رفتم ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۲

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

... پریزادی تو دیوان از پیت من آدمی زادم

رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی

ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۳

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

... منال ایدل که در دل مهوشان را

ندارد ناله تأثیری فغان هم

بخونم آن شکارافکن کشیده است ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۴

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

... امروز باید از غم فردا گریستن

گوشد دلم بصرفه خون و فغان کزو

باید گرفت قطره و دریا گریستن ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۵

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

... ز کف ناجسته آید بر نشان تیر دعای من

همان به کز فغان مشتاق لب بندم درین وادی

که هرگز نشنود محمل نشین بانگ درای من

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۶

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

... ز آغاز آب و آتش در جهان از اشک و آه من

ز بیداد غمش مشتاق دایم در فغان باشد

رسد تا کی به داد دادخواهی دادخواه من

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۷

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ز آن رخ افروخته و آن قامت افراخته

در فغان گل همچو بلبل سرو همچون فاخته

در قمار عشقبازی دین و دل از من مجوی ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۸

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

... کرده مشتاق که در وادی عشقت نالان

کز فغان شور درین بوم و بر انداخته ای

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۸۹

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

... گردند تا صورتگران شرمنده از صورتگری

از دادخواهان بشنوی هر سو فغان هر جا روی

در بر قبای خسروی بر سر کلاه سروری ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۰

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

... کافیست بر جبینم گردی ز آستانی

هر دم فغانم آید جانسوزتر که چون نی

دارم ز زخم تیرت پر رخنه استخوانی ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۱

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

... کرده است به تار ناله پیوند

منعم مکن از فغان که دارم

زآن نخل که هست بس برومند ...

... آنم که به محنتم بد و نیک

دارند فغان ز دور و نزدیک

زان زلف که از غمش گرفته ...

... منعش مکنید از آتش عشق

گر سوخته ای فغان برآرد

یکدم نشود کسی که سوزی ...

... آن گلبن ناز را بگویید

آکنون بشنو گهی فغانم

دانم ز غمت که خواهد آخر ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۲

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۹ - تاریخ فوت میرزاجعفر متخلص براهب

 

... زین باغ بروضه جنان رفت

رفت و زغمش فغان احباب

هر دم ز زمین بر آسمان رفت ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۳

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۴ - تاریخ فوت محمد ربیع

 

... فرمان کردگار جهان را مطیع شد

بار حیات بست و ز قوتش فغان بلند

از جان دردناک شریف و وضیع شد ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۴

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۹ - تاریخ فوت میرزا احمد

 

... ازاین چمن شد و مرغان بناله می گویند

فغان که رفت و جوان رفت میرزااحمد

چو زد بهم پروبال و بآشیانه قدس ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۵

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

دیشب دل من چو خسته از رنجوری

میکرد فغان ز محنت مهجوری

گفتم که چنین ساخت ز دردت نالان ...

مشتاق اصفهانی
 
۲۷۹۶

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

... من خموشم حال من می پرسی ای همدم که باز

نالم و از ناله خود در فغان آرم تو را

شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من

تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را

ناله بی تاثیر و افغان بی اثر چون زین دو من

بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را ...

هاتف اصفهانی
 
۲۷۹۷

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

... بیار قاصد و بستان به مژده جان مرا

فغان و ناله کنم صبح و شام و در دل یار

فغان که نیست اثر ناله و فغان مرا

فغان که تا به گلستان شکفت گل بادی

وزید و زیر و زبر کرد آشیان مرا ...

هاتف اصفهانی
 
۲۷۹۸

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

... روان شوند فکنده به دوش خویش کفن ها

فغان که در همه عمر یک سخن نشنیدی

ز ما و می شنوی زین سبب ز خلق سخن ها

هاتف اصفهانی
 
۲۷۹۹

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

... اگر دو روز در این گلشن آشیان بستند

فغان که مدعیان از جفا برون کردند

مرا ز شهر تو و راه کاروان بستند ...

هاتف اصفهانی
 
۲۸۰۰

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

... به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم

چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان

برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم ...

هاتف اصفهانی
 
 
۱
۱۳۸
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۸۰