گنجور

 
۲۰۱

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۶

 

ای چرخ نفور از جفای تو نفیر

وی بخت جوان فغان از این عالم پیر

ای عمر گریزان ز توام نیست گزیر ...

انوری
 
۲۰۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح شمس الدین ابوالفتح نطنزی

 

... زآواز سماع مطربانت

ناهید همی کند فغان ها

پربار شود ز در و شکر ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - با ردیف آتش و آب

 

... چنان تظلم منسوخ گشت در عهدت

کز آب و آتش ناید فغان آتش و آب

زهی چو آتش و آب آمده مهیب و لطیف ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - مرثیت فوام الدین و تذهیب صدرالدین

 

... همه سرگشته و روی جزع نه

همه دلخسته وبرگ فغان نیست

چرا دشمن همی شادی فزاید ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۵

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح نظام الملک وزیر

 

... چو دستت ابر کی باشد که تا زو قطره ای بارد

ز برقش صد شرر زاید ز رعدش صد فغان خیزد

فلک در پیش حکم تو چو دو پیکر کمر بندد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۶

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیت قوام الدین و تهنیت رکن الدین برای برء مرض

 

... مرد آن بود که روز بلا تازه رو بود

ورنه بگاه شادی ناید ز کس فغان

بهر ثواب تیر بلا را سیر شوند ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۷

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در مدح رکن الدین

 

... آفتاب سایه گستر خواجه سلطان نشان

ای زجود و فغان از بحر و کان برخاسته

وی ز طبعت چشمه حیوان و کوثر خاسته ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۸

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

... زلفت از حد ببرد جور و جفا

تا مرا باز در فغان آورد

دل برد پای مزد جان خواهد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۰۹

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

... چه دهم شرح چون توانم بود

گر کسی گوید آن فغان ز که بود

شاید ار گویم از فلانم بود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۱۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

... زخمها در زخم این پیروزه پنگان آمدست

وز فغان بانگ گردون بر صلای جان فشان

عیسی اندر حجره گردون به افغان آمدست

لب چو جام پر شکر خندست عالم را از آنک ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

دوش چون مرغ شب فغان برداشت

مهر خاموشی از دهان برداشت ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

... زلف بستی فلک سپر بفگند

لب گشادی شکر فغان برداشت

خاک راه توام از آنکه مرا ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱

 

... نکو چشمی است این یارب ز چشم بد نگهدارش

نمی کردم فغان زین بیش چون از سر گذشت آبم

من و المستغاث اکنون ز جزع و لعل خونخوارش ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹

 

... که همه نقش سه یک می خوانم

چند خایم لب کامد به فغان

چند نوبت لبم از دندانم ...

... خودپسندی تو که هر نیم شبی

کند افغان فلک از افغانم

نه محمدتویی از جمع ملوک ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

... ز زخم خنجر تیزت فلک را کنده شد دندان

فغان و بانک کوس افگنده در صحن زمین غلغل

خروش نای رویین برده بر طاق سپهر افغان

نخست از حلق فرعونان براندی بر زمین دریا ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

... کز سر خاک ای شکر لب سایه نتوان بر گرفت

دی خیالت دید کز عشقت چنان کردم فغان

کز فغان من فلک عالم به افغان بر گرفت

ساز آن کردی که درمان سازی از بهر مجیر ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

مگذار تا توانی کز غم فغان برآرم

ترسم کز آتش دل دود از جهان برآرم ...

... دل می دهم به رشوت تا کار جهان برآرم

افغان من به بوسی در لب شکن که گردون

با فتنه سر در آرد گر من فغان برآرم

گفتی مجیر ازین در کی باز گردد آخر ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... طمع دل زان طره عنبر فشان برخاستی

ور به شب گردون شنیدی ناله و افغان من

از فغان من ز گردون صد فغان برخاستی

گر نبودی بر زمین بار غمم شک نیستی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۱۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... دلی بستی و پیمانم شکستی

فغان می داشتم لب عرضه کردی

بدان تا در لب افغانم شکستی

چه گویی گر مجیرت گوید ای شوخ ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۲۲۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۲۹

 

... چون فراغت ز چنگ شد بیرون

زشت باشد فغان و ناله چنگ

نکبت پار و غصه امسال ...

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۸۱