گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

تن به مهر تو دل ز جان برداشت

جان امید از همه جهان برداشت

پاسبان صبر بود بر در دل

دزد غم ساز پاسبان برداشت

عافیت وقتی ار چه قاعده بود

ترکتاز غم تو آن برداشت

عشقت اول قدم که دست کشید

مهر بشکست و نقد جان برداشت

زلف بستی فلک سپر بفگند

لب گشادی شکر فغان برداشت

خاک راه توام از آنکه مرا

عشقت از خاک رایگان برداشت

گفته ای سایه از تو بردارم

سایه از خاک چون توان برداشت

تو فگندی مرا ز چشم ولیک

کرم شاه کامران برداشت

 
 
 
سنایی

عدل تا سایه از جهان برداشت

خوشدلی رخت از این مکان برداشت

مجیرالدین بیلقانی

دوش چون مرغ شب فغان برداشت

مهر خاموشی از دهان برداشت

صبح سرپوش زر کشیده چرخ

از طبقهای آسمان برداشت

زاغ شب در زمان که پشت نمود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
کمال‌الدین اسماعیل

دوش عقلم که ترجمان نست

پرده از پوشش نهان برداشت

گرم در گفتگوی شد با من

مطلعی سرد ناگهان برداشت

سخنی چند در غلاف براند

[...]

همام تبریزی

ظلمت کفر از جهان برداشت

زنگی از آیینه زمان برداشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه