تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
پاسبان صبر بود بر در دل
دزد غم ساز پاسبان برداشت
عافیت وقتی ار چه قاعده بود
ترکتاز غم تو آن برداشت
عشقت اول قدم که دست کشید
مهر بشکست و نقد جان برداشت
زلف بستی فلک سپر بفگند
لب گشادی شکر فغان برداشت
خاک راه توام از آنکه مرا
عشقت از خاک رایگان برداشت
گفته ای سایه از تو بردارم
سایه از خاک چون توان برداشت
تو فگندی مرا ز چشم ولیک
کرم شاه کامران برداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تاثیر عمیق عشق و غم بر زندگیاش سخن میگوید. او میگوید که عشق معشوقش باعث شده تا تمامی امید و آرامش را از دست بدهد و غم بر دلش حاکم شود. در ادامه، با تصاویری شاعرانه، به توصیف چگونگی تأثیر عشق و جدایی میپردازد، از جمله شکستن مهر و برداشتن روحش. همچنین، اشاره میکند که عشقش او را از خاک و ریشههایش جدا کرده و این جدایی چقدر دشوار است. در نهایت، شاعر به نوعی تسلیم و زوال اشاره میکند و میگوید که جدا شدن از محبوب، او را به درد و رنج میکشاند.
هوش مصنوعی: بدن من به عشق تو جانش را فدای تو کرد و از همه امیدها و آرزوهایم دست کشید.
هوش مصنوعی: نگهبان صبر در دروازه دل، بر غم دزدی که در آنجا بود، حرکت کرد و او را برداشت.
هوش مصنوعی: عافیت یعنی امنیت و آرامش، ولی از آنجایی که غم تو را برانگیخته، من این آرامش را ترک کردهام.
هوش مصنوعی: محبت تو همانند اولین قدمی است که وقتی برمیدارم، عشق و خوشبختی را میشکند و جانم را به قیمتی ارزشمند میگیرد.
هوش مصنوعی: مهار زلفهایت مانند سپر در آسمان گره خورده و لبهایت که همچون شکر شیرین است، فریاد تأسف بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، از خاک و زمین خودم جدا شدم و به راهی رفتم که تو میروی.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که من سایهات را از خودم دور کنم، اما چگونه میتوانم سایهای که از خاک برمیخیزد را کنار بگذارم؟
هوش مصنوعی: تو مرا از چشمانت دور کردی، اما مهربانی شاه با استعداد، این دوری را جبران کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عدل تا سایه از جهان برداشت
خوشدلی رخت از این مکان برداشت
دوش چون مرغ شب فغان برداشت
مهر خاموشی از دهان برداشت
صبح سرپوش زر کشیده چرخ
از طبقهای آسمان برداشت
زاغ شب در زمان که پشت نمود
[...]
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
سخنی چند در غلاف براند
[...]
ظلمت کفر از جهان برداشت
زنگی از آیینه زمان برداشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.