گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

دوش چون مرغ شب فغان برداشت

مهر خاموشی از دهان برداشت

صبح سرپوش زر کشیده چرخ

از طبقهای آسمان برداشت

زاغ شب در زمان که پشت نمود

بیضه از روی آشیان برداشت

ناتوان شکل کرد بالش چرخ

سر ز بالین قیروان برداشت

به شکر خنده ای که صبح بزد

سنبل از روی ارغوان برداشت

سایبان وش بد آفتاب ولیک

سایه بان سایه از جهان برداشت

آسمان زخمه صبوح شنید

زحمت سبحه از میان برداشت

دل بزد چنگ و دیده باده بریخت

عقل بنهاده نقل و خوان برداشت

صبح چون پرده کرد تیز آهنگ

این غزل زهره در زمان برداشت

 
 
 
سنایی

عدل تا سایه از جهان برداشت

خوشدلی رخت از این مکان برداشت

مجیرالدین بیلقانی

تن به مهر تو دل ز جان برداشت

جان امید از همه جهان برداشت

پاسبان صبر بود بر در دل

دزد غم ساز پاسبان برداشت

عافیت وقتی ار چه قاعده بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
کمال‌الدین اسماعیل

دوش عقلم که ترجمان نست

پرده از پوشش نهان برداشت

گرم در گفتگوی شد با من

مطلعی سرد ناگهان برداشت

سخنی چند در غلاف براند

[...]

همام تبریزی

ظلمت کفر از جهان برداشت

زنگی از آیینه زمان برداشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه