دوش چون مرغ شب فغان برداشت
مهر خاموشی از دهان برداشت
صبح سرپوش زر کشیده چرخ
از طبقهای آسمان برداشت
زاغ شب در زمان که پشت نمود
بیضه از روی آشیان برداشت
ناتوان شکل کرد بالش چرخ
سر ز بالین قیروان برداشت
به شکر خنده ای که صبح بزد
سنبل از روی ارغوان برداشت
سایبان وش بد آفتاب ولیک
سایه بان سایه از جهان برداشت
آسمان زخمه صبوح شنید
زحمت سبحه از میان برداشت
دل بزد چنگ و دیده باده بریخت
عقل بنهاده نقل و خوان برداشت
صبح چون پرده کرد تیز آهنگ
این غزل زهره در زمان برداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن بیداری صبح و تحولات طبیعی آن اشاره دارد. در آغاز صبح، مرغ شب فریاد میزند و سکوت شب شکسته میشود. آسمان از خواب بیدار میشود و روز را آغاز میکند. زاغها به آشیانههایشان برمیگردند و شکل ظاهری صبح تدریجاً روشن میشود. در این میان، خندهای شکرین به وجود میآید و گلها شکفته میشوند. سایهها از دنیا کنار میروند و آسمان به استقبال صبح میآید. دلها به شوق میآیند و عقل به تدبیر میپردازد. صبح به سرعت پیش میرود و غزلی از عشق و زیبایی درنگاشته میشود.
هوش مصنوعی: شب گذشته، مانند پرندهای که در سکوت شب فریاد میزند، نالهای از دل برآوردم و کلام خاموشی را از زبانم گرفتم.
هوش مصنوعی: صبح، آسمان با رنگ طلایی خود پوشیده است و مانند سینی آسمانی، زیباییهایش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در شب، زاغی که در آشیان خود نشسته بود، زمانی که صبحگاه را نشان داد، از آشیان خود بیرون رفت.
هوش مصنوعی: آن که ضعیف و ناتوان بود، به خود زحمت داد تا بر روی بالشی نشسته و در درازای شب، خود را از سر بالین قیروان دور کند.
هوش مصنوعی: به خاطر لبخندی شکرین، صبح گل سنبل را از روی گل ارغوان چید.
هوش مصنوعی: سایبان و پوشش بدی از آفتاب است، اما سایهبان از دنیا برچیده شده است.
هوش مصنوعی: آسمان بانگ صبح را شنید و از میان جمعیت، زحمت ذکر و دعا را برداشت.
هوش مصنوعی: دل به شوق و وجد افتاد و چشمها به خاطر شادی و سرخوشی اشک ریختند. عقل بر عقلانیت خود خط بطلان کشید و محفل را برای جشن و سروری فراهم کرد.
هوش مصنوعی: صبح هنگام که آفتاب با شتاب برمیخیزد، ستاره زهره نیز در آسمان خود را نمایان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عدل تا سایه از جهان برداشت
خوشدلی رخت از این مکان برداشت
تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
پاسبان صبر بود بر در دل
دزد غم ساز پاسبان برداشت
عافیت وقتی ار چه قاعده بود
[...]
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
سخنی چند در غلاف براند
[...]
ظلمت کفر از جهان برداشت
زنگی از آیینه زمان برداشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.