گنجور

 
سنایی

مرحبا بحری که آبش لذت از کوثر گرفت

حبذا کانی که خاکش زینت از عنبر گرفت

اتفاق آن دو جوهر بد که در آفاق جست

اصل وقتی خضر بر دو فرع اسکندر گرفت

جان و علم و عقل سرگردان درین فکرت مدام

کان چه جوهر بود کز وی عالمی گوهر گرفت

چتر همت تا بر عشق مطهر باز کرد

هر کرا سر دید بی‌سر کردو کار از سر گرفت

در همه بستان همت هیچ کس خاری ندید

عکس رخ بنمود بستانها گل احمر گرفت

آب آتش را نبد وصل تو چون صحبت نیافت

پاره‌ای زان آب بر آتش زد آتش در گرفت

چون قبولی دید خود را زان کرامتهای خام

قبله ویران کرد تا عالم همه کافر گرفت

هر که صاحب صدر بود از نور او روزی برند

صورت دیگر نمود و سیرت دیگر گرفت

مجرما ترسا که از فرمان عیسا سر بتافت

دل بدان خرم که روزی سم خر در زر گرفت

چون تجلی کرد بر سیمای جان سینای عشق

آن بت سنگین آزر سنگ در آزر گرفت

هر که در آباد جایی جست بی‌جایست و جاه

هر که در ویرانه رنجی برد گنجی بر گرفت

چون سنایی دید صد جا دفتر و یک دل ندید

رغم کاغذ از دل آزادگان دفتر گرفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت

جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت

خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع

پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت

گاه در گردنش دستم همچو چنبر حلقه شد

[...]

امیر معزی

یاد باد آن شب‌ که یارم دل ز منزل برگرفت

بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت

تا کشیده رنج داغِ هجر بر جانم نهاد

ناچشیده می خمار مستی اندر سرگرفت

چنبر زلفش ز من بربود چرخ چنبری

[...]

سنایی

عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت

دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت

عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید

از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت

اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
میبدی

بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر

کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت‌

ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت

پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت

سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت

[...]

ابن یمین

کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت

مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت

رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان

لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت

خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه