چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت
جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع
پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت
گاه در گردنش دستم همچو چنبر حلقه شد
گاه باز آن حلقه ای زلف چون چنبر گرفت
نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب
وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت
شد مرا لبها زیاد سرد همچون خاک خشک
مغزم از آب دو دیده شعله آذر گرفت
طره مشکین و جعد عنبرینش هر زمان
سینه و رخسار من در مشک و در عنبر گرفت
قد چون تیرم کمان شد وز دو دیده خون گشاد
دیده گوی زخم تیر خسرو صفدر گرفت
پادشا بهرام شاه آن شه که روز رزم او
بر فلک بهرام عونش را به کف خنجر گرفت
پای های تخت او را مهر بر تارک نهاد
مهر و ماه از آسمان گوهر در آن افسر گرفت
بر سر منبر چو نامش گفت لفظ هر خطیب
دولت و اقبال هر سو پایه منبر گرفت
همتش چون اختر از بالای هر گردون گذشت
هیبتش همچون قضا پهنای هر کشور گرفت
جاه او را بخت او از آسمان برتر کشید
کز جلالت جایگه بر تارک اختر گرفت
دولتش بر سر نهاد و بود واجب گر نهاد
حشمتش در بر گرفت و بود در خور گر گرفت
سایه و مایه که دولت را و نعمت را ازوست
از درخت طوبی و از چشمه کوثر گرفت
از شکوه و عدل و امن او تذرو و کبک را
باز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت
عدل حکم حزم او را دستیاری نیک ساخت
ملک ارض پاک او را جفتی اندر خور گرفت
در ازل چون دفتر شاهی قضا تقدیر کرد
فر خجسته ذکر نام او سر دفتر گرفت
کرد عون دین پیغمبر به زخم تیغ تیز
با جهان ملک عزدین پیغمبر گرفت
هر که روزی در بساط خرمش بنهاد پا
دست او از بخت شاخ سبز بارآور گرفت
هر که از مهرش نهالی کاشت اندر باغ عمر
باغ عمرش تازه ماند و آن نهالش برگرفت
شاه را مانست روز رزم در تف نبرد
اندر آن ساعت که حیدر قلعه خیبر گرفت
بود حیدر در مضاء حمله چون شاه جهان
تا به مردی این جهان آوازه حیدر گرفت
تیغ او اندر زمانه حشمتی منکر نهاد
تا ازو طاغی و باغی عبرتی منکر گرفت
لشکرش را لشکری آمد بزرگ از آسمان
چون ز بانگ کوس او روی زمین لشکر گرفت
چون به گاه رزم زخم خنجر او برق شد
ساعت حمله عنان رخش او صرصر گرفت
گاه بدخواهان او را خنجر اندر گل نهاد
گه بداندیشان او را مرگ بر بستر گرفت
رمح عمر او بار او فردا بگیرد باختر
همچنان کامروز تیغ تیز او خاور گرفت
باغها را چرخ ها از حرص جود دست شاه
جوی ها پر سیم کرد و شاخ ها در زر گرفت
در چمن دیدی بتان اندر لباس هفت رنگ
آن بتان را این خزان شمعگون چادر گرفت
راغها را باغ ها در دیبه کمسان کشید
از پس آن کابرها در دیبه ششتر گرفت
جام های خسروانی ساقیا بر گیرهین
زانکه مطرب راه های خسروانی بر گرفت
از هوای آسمان آواز نوشانوش خاست
چون هوای بزم او آواز خنیاگر گرفت
شد بهشت عدن بزمش چون نشاط باده کرد
و آب حیوان گشت باده چون به کف ساغر گرفت
آن ثناگستر منم کاندر همه گیتی به حق
عز و ناز از مدح های شاه حق گستر گرفت
چون گرفتم مدح او را پیش او جلوه گری
گردن و گوش سخن پیرایه و زیور گرفت
بزم او را حسن و زیب نظم و نثرم هر زمان
حسن و زیب لعبتان مانی و آذر گرفت
مدح او گفتم به نظم و شکر او کردم به نثر
مغز و کامم بوی مشک و لذت شکر گرفت
طبعم اندر مدح گفتن های بس بی حد نمود
دستم از جودش غنیمت های بس بی مر گرفت
من به گیتی اختیار شاهم اندر هر هنر
با من اندر هر هنر خصمی که یارد در گرفت
ورچه خصمی داشت این دعوی کجا معنی بود
در همه معنی عرض کی دعوی جوهر گرفت
تا بقا باشد جمال و فر او پاینده باد
کز بقای ملک او گیتی جمال و فر گرفت
منت ایزد را که کار ملک و دین اندر جهان
شهریار ملک جود و شاه دین پرور گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعری است که به توصیف زیبایی و علو مقام شاه بهرام میپردازد. شاعر احساسات عمیق خود را هنگام وداع با معشوق و همچنین شگفتی و افتخار از ویژگیهای شاه بیان میکند. او زیباییهای ظاهری و باطنی شاه را میستاید و تأثیر او بر سرنوشت ملت را بیان میکند. شاعر از قدرت و عدل شاه، و نیز از آثار کارهای نیک او بر جامعه و مردم سخن میگوید. در نهایت، شاعر شکرگزاری و سپاس خود را از خداوند به خاطر وجود چنین پادشاهی اعلام میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که به راه رفتم، معشوقم در آغوشم گرفت. روح من به دل مشغول شد و تنم از جان و دل جدا شد.
هوش مصنوعی: او خواست که در لحظه وداع دستهایش را به پای من بسپارد، اما من در این لحظه پاهایم را از او دور کردم و دستهایم را بر سر گذاشتم.
هوش مصنوعی: گاه دستم دور گردنش میچرخید و مثل حلقهای بسته میشد، و گاه هم آن حلقهای که از زلفش درست میشد، به دورش میافتاد.
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند نیلوفر در آب، روشن و دلنشین شدهاند و از ضربهای که به صورت من آمده، رنگ صورتم به نیلوفر تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: لبهایم به شدت سرد شدهاند، مانند خاک خشک، و مغزم از اشکهایی که میریزم، شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: موهای سیاه و مجعد او همواره سینه و چهرهام را در عطر مشک و عنبر غرق میکند.
هوش مصنوعی: قد من به اندازه تیر است و چشمانم از اشک پر شدهاند. نشان از درد و زخم تیر خسرو صفدر دارم.
هوش مصنوعی: بهرام شاه، پادشاه بزرگ، در روز جنگش به سوی آسمان نگاهی انداخت و عون، یاریاش را با خنجر در دست داشت.
هوش مصنوعی: پایهای تخت او بر روی چهرهی زمین مانند نگینی باارزش درخشان است، در حالی که خورشید و ماه از آسمان، شکوه و زیبایی بیشتری به تاج او میدهند.
هوش مصنوعی: زمانی که بر روی منبر نام او را میبرند، هر خطیبی که صحبت میکند، به اوج موفقیت و خوش شانسی دست مییابد و به این ترتیب، تمام توجهها به سمت منبر جلب میشود.
هوش مصنوعی: اراده او مانند ستارهای از بالا بر همه چیز میتابد و حضورش، مانند سرنوشت، در تمام سرزمینها گسترده شده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت او را به اوج رفعت و بزرگی رساند، به طوری که به خاطر مقام و عظمتش، جایگاهی بالاتر از ستارهها پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اگر قدرت و سلطنتش را بر سر داشته باشد، بر او واجب است که در برابر عظمت و شکوهش، درخور آن باشد و آن را در آغوش بگیرد.
هوش مصنوعی: سایه و منبع که سبب خوشبختی و نعمت هستند، از درخت طوبی و چشمه کوثر به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: از عظمت و عدالت او میگوید که حتی کبکها نیز از ترس او به پرواز در میآیند و از زیر دامنش پناه میگیرند.
هوش مصنوعی: عدالت به او کمک کرد تا به طور حساب شده رفتار کند و این موضوع باعث شد که سرزمین پاک او به همسری شایسته دست یابد.
هوش مصنوعی: در آغاز که قضا و قدر به نوعی به سرنوشت شاهانه اشاره دارند، نام او به عنوان اولین و بهترین نام در دفتر تقدیر نوشته شد.
هوش مصنوعی: عون، که پشتیبان دین پیامبر است، با حملهای شجاعانه و نترس به استقبال دشمن میرود و با سلاحی برنده به جنگ میپردازد؛ در حالی که سلطنت و قدرتی از آن پیامبر است که به او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: هر کس در زندگی خوشی و خوشحالی را تجربه کند، به او فرصتها و نعمتهای زیادی خواهد رسید و خُب خوشبختی در زندگیاش شکوفا خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگیاش محبت و دوستی را به دیگران هدیه دهد، عمرش شاداب و پربار خواهد بود و محبت او مانند درختی خواهد بود که همیشه تازه و سرسبز میماند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، کسی همچون شاه نیست، همچنان که در آن لحظهای که حیدر (علی علیهالسلام) قلعه خیبر را فتح کرد.
هوش مصنوعی: حیدر در میدان نبرد به مانند پادشاهی با جلال و شکوه بود و به خاطر شجاعت و قدرتش، نامش در این دنیا مشهور شد.
هوش مصنوعی: تیغ او (قدرت و تأثیر او) در زمانهای چنین عظمت و شکوهی را به نمایش گذاشت که باعث شد مردم از طغیان و باغیگری او درس عبرت بگیرند.
هوش مصنوعی: سپاهی بزرگ از آسمان به لشکر او پیوست و به محض شنیدن صدای زنگ او، زمین زیر پایشان پر از لشکر شد.
هوش مصنوعی: زمانی که به میدان جنگ میرسد، زخمهای خنجر او مانند برقی در لحظه حمله میزنند و اسبش در تندباد قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: گاهی بدخواهان او به او آسیب میزنند و در شرایط سخت او را مورد هدف قرار میدهند، و گاهی افراد بداندیش به او آسیب میزنند و او را در موقعیتی ناگواری قرار میدهند.
هوش مصنوعی: عمر او مانند یک تیغ تیز است که امروز در سمت شرق درخشیده و فردا در سمت غرب خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: درختان و گیاهان در باغها به خاطر بخشندگی و سخاوت شاه، به زیبایی و جلال درآمدند و جویها پر از آب و سرشار از نقره شدند، در حالی که شاخهها نیز به طلا آراسته شدند.
هوش مصنوعی: در باغ، زیباییهایی را دیدی که در لباسی با رنگهای گوناگون جلوهگری میکنند. اما این پاییز مانند چادری بر روی آن زیباییها سایه انداخته و آنها را میپوشاند.
هوش مصنوعی: درختان باغها با زیبایی خاصی به جلوه درآمدند و از پشت آنها، کابرها در دیبهای زیبا و شگفتانگیز به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: ساقی، جامهای سلطنتی خسروانی را برگردن بپوشان، زیرا نغمهسراینی که موسیقیهای سلطنتی را مینوازد، مسیر را در پیش گرفته است.
هوش مصنوعی: صدای خوش و دلنشینی از آسمان به گوش میرسد، همانطور که در میخانه، صدای خوانندگان و نوازندگان فضایی شاداب و سرشار از لذت به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در بهشت عدن، جشنی به پا شده است که با شادی باده و نشاط همراه است و آب زندگی به خاطر بادهای که در دست است، به حیات دوبارهای تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: من همان ستایندهای هستم که در سراسر جهان به حقیقت و بزرگی، از ستایشهای پادشاه حقیقی الهام گرفتهام.
هوش مصنوعی: زمانی که من در مدح او صحبت کردم، او با خویش به زیبایی و تزیین گوش و گردن خود پرداخت.
هوش مصنوعی: جشن و میهمانی او همیشه زیبا و دلنشین است و هر زمان که به آنجا میروم، زیبایی و جمالی که در آنجا وجود دارد، مرا captivated میکند. این زیبایی مثل آتش و نور در دل و جانم شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: من به ستایش او با نظم و شعر پرداختم و شکرگذاریام را در نثر بیان کردم. حالا مغز و ذائقهام بوی مشک و طعم شیرینی شکر را حس میکند.
هوش مصنوعی: طبیعت من به قدری تحت تأثیر مدح و ستایش قرار گرفته که از بخشش او، دستم پر از نعمتها و داراییهای فراوان شده است.
هوش مصنوعی: من در دنیای هستی، در هر هنری که بخواهم، اختیار دارم و در هر زمینهای که به هنر میپردازم، اگر کسی با من به چالش بیاید، درگیر خواهیم شد.
هوش مصنوعی: هرچند که خصم و دشمنی وجود دارد، اما این مدعا در کدام معناست؟ آیا در همه معانی، دعوی و مطلبی وجود دارد که بتوان دربارهی آن بحث کرد و ماهیت آن را بررسی کرد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و عظمت او باقی باشد، باید پایدار بماند، چون از استمرار سلطنت او، جهان زیبایی و عظمت یافته است.
هوش مصنوعی: خوشحالی و شکرگزاری به خاطر این است که در دنیا، پادشاهی که هم مظهر قدرت و حاکمیت باشد و هم دین و راه نمایی را پرورش دهد، به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت
بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت
تا کشیده رنج داغِ هجر بر جانم نهاد
ناچشیده می خمار مستی اندر سرگرفت
چنبر زلفش ز من بربود چرخ چنبری
[...]
عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت
عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید
از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت
اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت
[...]
بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر
کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت
ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت
پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
[...]
کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت
مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان
لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین
[...]
روشنست این کانک هر دم سوختن از سر گرفت
کار او چون شمع سوزان ز آتش دل در گرفت
آفتاب خاوری زان ملک بحر و برگرفت
کاستان و بام این درگه زرخ در زر گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.