گفتی که نخواهیم تو را گر بت چینی
ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی
بر آتش تیزم بنشانی بنشینم
بر دیدهٔ خویشت بنشانم ننشینی
ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی
ای بس که بپویی و مرا باز نبینی
با من به زبانی و به دل با دگرانی
هم دوستتر از من نبود هر که گزینی
من بر سر صلحم تو چرا جنگ گزینی
من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی
گویی دگری گیر مها شرط نباشد
تو یار نخستین من و بازپسینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود میگوید که اگرچه او را نمیخواهد، اما این تصور نادرست است. او ابراز میکند که اگر در آتش عشق بسوزد، نمیتواند خود را از عشق او جدا کند. شاعر تأکید میکند که با وجود تلاشهای معشوق برای جدایی، او همچنان عشق و محبتش را حفظ کرده و از او نخواهد دور شد. همچنین او از ناپایداری و بیوفایی معشوق گلایه میکند و میگوید که هیچکس به اندازه او نمیتواند عشق و وفاداری داشته باشد. در نهایت، شعری سرشار از احساسات عاشقانه و نارضایتی از بیتوجهی معشوق به روابط عاطفی خود را بیان میکند.
هوش مصنوعی: گفتی که ما تو را نمیخواهیم، اما اگر مثل یک بُت چینی باشی، چرا اینقدر با ما چنین رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بر آتش تیز بنشانی، من بر دیدهٔ خودم تو را مینشانم؛ اما اگر ننشینی، من هم نخواهم نشست.
هوش مصنوعی: تو هرچقدر تلاش کنی و دنبالم بگردی، هرگز نمیتوانی مرا پیدا کنی و باز هم کنارت نباشم.
هوش مصنوعی: اگر با من به زبانی صحبت کنی، در دل خود به دیگران محبت بیشتری نخواهی داشت. هر کسی را که انتخاب کنی، از من دوستتر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من در صلح و دوستی با تو هستم، پس چرا تو به جنگ و دشمنی روی میآوری؟ من به خاطر محبت و دوستیام با تو هستم، پس چرا تو به کینه و خصومت فکر میکنی؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی دیگر به جای تو وارد زندگیام شده است و اگر این طور باشد، تو دیگر برای من اولویت نخواهی داشت و به عقب بر میگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پنداشتم ای مهتر من سایه دینی
نه نه که نه ای سایه دین مایه کینی
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از جنبش او جنبش این پرده نبینی
از تابش آن مه که در افلاک نهان است
صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی
ای برگ پریشان شده در باد مخالف
[...]
هر قطره می لعل که ریزد به زمینی
از جام تو بر خاتم عیش است نگینی
با ظلمت شک سر دهانت نتوان یافت
از نور رخت گر ندمد صبح یقینی
گفتم شدم ایمن ز بلاهای زمانه
[...]
چون شاخ گل آنروز که در خانه زینی
آشوب جهانی
بازم به جنون زد هوس طرح زمینی
کز نام سخن تازه کنم قطعه نگینی
حیرت به دلم ره نگشاید چه خیال است
بوی نگهی بردهام از آینه بینی
زین ساز ضعیفی به چه آهنگ خروشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.