ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی
من بیتو همی هیچ ندانم که کجایم
ای از بر من دور ندانم که کجایی
گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر
تا که من دلسوخته را رنج نمایی
ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت
نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی
بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد
زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: موضوع شعر در مورد درد جدایی و احساس ناراحتی ناشی از آن است. شاعر از جدایی معشوق میگوید و بیان میکند که تحمل این درد برایش بسیار سخت است و عمرش در حسرت دیدار او سپری شده است. او همچنین به این موضوع اشاره میکند که اگر معشوقش از او یاد نمیکند، به این خاطر است که از درد او بیخبر است. در پایان، شاعر به خوبیهای معشوق اشاره دارد و از او میخواهد که به بیداد نپردازد، چرا که او خود نیکو است و سزاوار رنجاندن دیگران نیست.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی از تو آتش گرفته، و از درد و رنجی که دارم، هیچ امیدی به رهایی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر از ما یاد نمیکنی، این به خاطر معذوریت توست، چون از درد جدایی و احساسات ما بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: در جدایی تو عمر گرانبهایم به پایان رسید و تنها آرزویم این است که روزی به سراغ من بیایی.
هوش مصنوعی: من بدون تو نمیدانم کجا هستم و از دوریات نمیدانم تو کجایی.
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر تکبر و خودبزرگبینیات با من ارتباط نداشته باشی، اما در عوض، من را دلمشغول و رنجورشده ببینی.
هوش مصنوعی: اگر خداوند به تو نعمت و خوبی عطا کرده باشد، اما تو با بددلی و نابرابری رفتار کنی، آنچه به تو داده شده، دیگر نیکو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ظلم و ستم نکن، زیرا که این رفتار از سوی تو پسندیده نیست. تو آنقدر خوب هستی که در مقایسه با شعر سنایی میتوانی به آن زیبایی داشته باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی
هر روز همی بینم رنجی و عنایی
شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش
با پاکبری عشوهدهی شوخ دغایی
گویی که ندارد به جهان پیشهٔ دیگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.