صبر کم گشت و عشق روز افزون
کیسه بی سیم گشت و دل پرخون
میدهد درد مینهد منت
یار ما را عجب گرفت زبون
صنعتش سال و ماه عشوه و زرق
سخنش روز و شب فنون و فسون
پشت کوژ و تنم ضعیف شدست
پشت چون نون و دل چو نقطهٔ نون
عقل با عشق در نمیگنجد
زین دل خسته رخت برد برون
حالم اینست و حرص و عشقم پیش
راست گفتند ک «الجنون فنون»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مشکلات و دردهای ناشی از عشق میگوید. او احساس میکند که صبرش کم شده و عشقش روز به روز بیشتر میشود. دلش زخم خورده و دردی عمیق دارد. عشق و زیبایی های یار او را به وجد آورده اما همچنین موجب رنجش او شده است. با این حال، عشق و عقل در زندگی او نمیتوانند کنار هم باشند و این موضوع او را خسته کرده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عاشق شدن نوعی جنون است و در این مسیر، زندگیاش پر از پیچیدگیها و فنون عشق است.
هوش مصنوعی: صبر کم شده و عشق روز به روز بیشتر میشود، در حالی که بیپولی و نداشتن امکانات موجب رنج و دلتنگی من شده است.
هوش مصنوعی: دردی به ما میدهد و خود به شکلی ما را تحت فشار قرار میدهد. جالب اینجا است که زبان ما به حالتی عجیب درمیآید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف هنری و جذابیت شخصی اشاره دارد. شاعر به جزئیات و زیباییهای فردی میپردازد و میگوید که هنر و ذوق او در تمام روز و شب جلوهگر است، و با چشمان دلربایش توانسته است ماه و سال را تحت تأثیر قرار دهد. به طور کلی، این بیت به جذابیت و جاذبههای فردی میپردازد که بر زندگی و زمان تأثیرگذار هستند.
هوش مصنوعی: بدنم ضعیف و کمرم خمیده شده است، مانند نون که پشتش صاف است و دلم هم همچون نقطهٔ نون کوچک و ساده است.
هوش مصنوعی: عقل و عشق نمیتوانند در یک دل جا بگیرند. از این دل خسته و ناامید، عشق بیرون رفته است.
هوش مصنوعی: حال و روز من این است که به خاطر عشق و حسرت، دلم پر از آشفتگی شده است و این را به وضوح میتوان درک کرد که جنون، به نوعی هنر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بودنی بود، می بیار اکنون
رطل پرکن ، مگوی بیش سخون
ای خرد را به راستی قانون
وی دل تو ز هر هنر قارون
دون طبع تو مایه دریا
زیر قدر تو پایه گردون
فضل را فکرت تو یاری گر
[...]
ماه ملک آمد از خسوف برون
تخت ازو یافت رتبت گردون
برد نورش ز ثابتات شکوه
داد سیرش به حادثات سکون
باز بر برگرفت باطل دست
[...]
صنع یزدان بیچگونه و چون
داد ما را چهار چیز کنون
که بدان هر چهار بخت بلند
روز ما کرد فرخ و میمون
موسم عید و روزگار بهار
[...]
هرچه بینی زخاک تا گردون
نیست چیزی زعلم او بیرون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.