گنجور

 
سنایی

صبر کم گشت و عشق روز افزون

کیسه بی سیم گشت و دل پرخون

می‌دهد درد می‌نهد منت

یار ما را عجب گرفت زبون

صنعتش سال و ماه عشوه و زرق

سخنش روز و شب فنون و فسون

پشت کوژ و تنم ضعیف شدست

پشت چون نون و دل چو نقطهٔ نون

عقل با عشق در نمی‌گنجد

زین دل خسته رخت برد برون

حالم اینست و حرص و عشقم پیش

راست گفتند ک «الجنون فنون»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

بودنی بود، می بیار اکنون

رطل پرکن ، مگوی بیش سخون

مسعود سعد سلمان

ای خرد را به راستی قانون

وی دل تو ز هر هنر قارون

دون طبع تو مایه دریا

زیر قدر تو پایه گردون

فضل را فکرت تو یاری گر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ماه ملک آمد از خسوف برون

تخت ازو یافت رتبت گردون

برد نورش ز ثابتات شکوه

داد سیرش به حادثات سکون

باز بر برگرفت باطل دست

[...]

امیر معزی

صنع یزدان بی‌چگونه و چون

داد ما را چهار چیز کنون

که بدان هر چهار بخت بلند

روز ما کرد فرخ و میمون

موسم عید و روزگار بهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه