ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
بگشای ترکش از میان تا در میان بندم کمر
زلفت طراز گوش کن یک نیم ازو گل پوش کن
می خواه و چندان نوش کن تا خوانمت تنگ شکر
اکنون طریقی پیش کن تدبیر کار خویش کن
در راه عشق این کیش کن ک «المنع کفر بالبشر»
من مدتی کردم حذر از عشقت ای شیرین پسر
آخر درآمد دل به سر «جاء القضا عمی البصر»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به سرودن و جشن عشق و زیبایی میپردازد. شاعر از یوسف (که نماد beauty و جذابیت است) دعوت میکند تا با او باده بنوشد و لحظاتی خوش را در کنار هم تجربه کنند. او به زلف و لبهای شیرین او اشاره میکند و از زیبایی و جذابیتش تمجید میکند. شاعر همچنین به موضوع عشق اشاره میکند و اینکه چگونه میتوان در این مسیر پیش رفت و از حذرکردن از عشق خسته شده و به آن روی آورد. در نهایت، او به احساساتی عمیق درباره عشق و سرنوشت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبای من، چون خورشید درخشان هستی، امروز با ما باده بنوش و مشغول خوشی و شادی باش.
هوش مصنوعی: این باده که رنگش مانند گل ارغوان است را پر کن، و از این جام سنگین بنوش. ای جان جهان، با ما بنوش، ای خالق روشنایی و سرور ما، با ما بنوش.
هوش مصنوعی: ای کسی که دارای لبهایی شیرین و زبانی دلنشینی، خوش آمدی! بیا و در میان ما حاضر شو، خوش بگو و دلها را شاد کن. تا زمانی که تو در جمع ما باشی، من نیز کمربند تلاش و همت را محکم میبندم و آماده میشوم.
هوش مصنوعی: گوش به زلف تو بسپار و نیمهای از آن را به گل بیارای. درخواستی کن و آنقدر از آن لذت ببر که شیرینیاش را در دلم احساس کنم.
هوش مصنوعی: اکنون راهی را انتخاب کن و برنامهریزی کن برای کارهای خود، در مسیر عشق این را به عنوان مذهب خود قرار بده که «ممانعت از محبت نشانه کفر است».
هوش مصنوعی: مدتی از عشق تو دور بودم، اما در نهایت دل به عشق تو افتاد. راهی جز پذیرش قضا و قدر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
از هجرت ای چون ماه و خور کردی مرا بیخواب و خور
بسته دل و خسته جگر لب خشک دارم دیده تر
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.