یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده
که به دم سردی و افسردگی از دی بترند
خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است
که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند
گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند
نوکرانش همه از گرسنگی قی بخورند
گر به تقدیر و به به تحریر چو تیر فلک است
به ازین نیست کزین مملکتش پی ببرند
سبلتش را به کششهای پیاپی بکنند
دبهاش را به لگدهای دمادم بدرند
دوش میگفت حریفی که فلانی امروز
خواجه فرمود که در ملک دگر می نخورند
به سر خواجه که من دست فرا می نبرم
تا سر خواجه از اینجا به فرو می نبرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال ناامید و افسردهای از قوم خود میپردازد که از مشکلات و سردیها رنج میبرند. او به خواجه علاالدین به عنوان مرکزی برای نیکیها اشاره میکند، ولی دیگران نیت او را نمیفهمند و او را بیارزش میشمارند. شاعر بیان میکند که برخی افراد برای به دست آوردن جایی در جامعه باید تلاش کنند و حتی از سر ناامیدی ممکن است به خود آسیب برسانند. به طور کلی، این شعر نقدی بر وضعیت اجتماعی و فرهنگی قوم و ناتوانی آنها در بهبود وضعیت خود است.
هوش مصنوعی: ای خدا، این مردم چقدر بیانگیزه و ناراحت هستند که حتی از سردی و افسردگی دیماه هم میترسند.
هوش مصنوعی: تمام خوبیهای این قوم به خواجه علاالدین برمیگردد، چرا که دیگران به او به چشم فردی بیخرد نگاه میکنند و او را حقیر میشمارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی و قامت او توجه نکند، نوکران او از گرسنگی زیر بار سختیها میافتند و به تنگدستی دچار میشوند.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و سرنوشت مانند تیر از آسمان باشد، بهتر است از این سرزمین بروند تا از این سرنوشت آگاه شوند.
هوش مصنوعی: موهای او را مدام میکشند و دبهاش را همچنان با لگد ضربه میزنند.
هوش مصنوعی: دیشب کسی گفت که امروز فلانی فرمود که در مملکت دیگری نوشیدنی نمیخورند.
هوش مصنوعی: من به سر خواجه دست نمیزنم، تا زمانی که او را از اینجا پایین نبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند
گرچه زیرند گهی جمله، همیشه زبرند
گر رقیبان به بصر تیز بوند از بر ما
این رقیبان سماوی همه یکسر بصرند
نامشان زی تو ستاره است ولیکن سوی من
[...]
بچگان ما مانندهٔ شمس و قمرند
زانکه همصورت و همسیرت هر دو پدرند
تابناکند ازیرا که دو علوی گهرند
بچگان آن بنسبتر که ازین باب گرند
ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند
پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند
شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند
قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند
نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند
[...]
آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند
و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند
دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند
بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند
گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند
[...]
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.