ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن
موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است
کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر
ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است
دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت
مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است
جز خیالت کس نمیآید به پرسش بر سرم
خواب دست از من به آب دیده من شسته است
هم سقی الله اشک من کز عین مردم زادگی
در چنین غرقاب دست از دامنم نگسسته است
تا به گوش من خروش کوس عزمت میرسد
هوشم از تن رفته و مسکین دل از جا جسته است
جان من بر بسته است اینک به همراهیت بار
دل به کلی از تعلقهای تن وارسته است
دیده سرگردان و حیران مانده است از خستگی
گرچه با این خستگی او نیز هم بربسته است
دیرتر گر میرسد چشمم به گرد موکبت
خسروا معذور میفرما که چشمم خسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عالم جهانگیری سخن میگوید و به ویژگیهای او اشاره میکند. او به نصرت و یاری الهی اشاره دارد و بیان میکند که عدالت و قدرت جهانگیری همچون شمشیری است که همیشه در دست اوست. شاعر از درد جدایی و دلتنگی از او میگوید و مینویسد که هیچ کس جز یاد او به سراغش نمیآید. در حالی که دچار خستگی و رنج است، ولی مجذوب عظمت اوست. دلی سرگردان دارد که به همراهی او وابسته است و از خستگی چشم انتظار دیدار اوست و از او میخواهد که او را عذر بخواهد چرا که خستگی مانع از رسیدن سریع او به جمع است.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر دنیا حکم میکنی، در زمان رفتن و بازگشتن، همواره یاری و نصرت تو در دسترس است.
هوش مصنوعی: عدالت تو باعث شده است که صد داوطلب و تیرانداز به گوشه بنشینند و شمشیرهایشان را به خاطر قلم تو همیشه به سوی تو آماده نگه دارند.
هوش مصنوعی: مدتی است که دین و ایمانم در سایههای تو پناه گرفته و من از شدت شوق و اشتیاق به تو، همچون اشکی که از چشم میچکد، کنارهگیری کردهام.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو در این لحظه به سراغ من نمیآید و به احوالم نمیرسد. خواب و آرامش از من دور شده و چشمانم پر از اشک شده است.
هوش مصنوعی: آه من از چشمانم چون باران میریزد و در غم و اندوهی عمیق غرق شدهام، اما همچنان به امید و آرزوهایم چنگ زدهام.
هوش مصنوعی: صدای شکوهمندت به گوشم میرسد و در این میان، من به حدی به وجد آمدهام که احساس میکنم وجودم از دست رفته و قلبم در حال پرواز است.
هوش مصنوعی: جان من اکنون به وجود تو وابسته شده و دل از تمام دلبستگیهای دنیوی و جسمانی آزاد گشته است.
هوش مصنوعی: چشمها از خستگی سرگردان و گیج شدهاند، اما با وجود این خستگی، او هم به آن وابسته است.
هوش مصنوعی: چشمم دیرتر به کاروانی که به سمت تو میآید میرسد، ای بزرگوار، مرا ببخش که چشمانم خستهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است
نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است
جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است
تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است
دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند
[...]
زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
کز لب و رخ غنچه و گل را به هم پیوسته است
خوی عالمسوز او بی زینهار افتاده است
ورنه از آتش سپند ما مکرر جسته است
سبزه خوابیده باشد با قد رعنای او
[...]
چون دو ابروی سیاهت که به هم پیوسته است
بیتو شبهای درازم همه بر هم بسته است
میدود دل پی طفلی، که ز شوخی سخنش
تا رسیده است بخاطر، ز زبانم جسته است
اشک شمعم، که برآن شعله خو تابم نیست
[...]
برروی ما چوصبح نهرنگی شکسته است
گردی ز دامن تپش دل نشسته است
بیآفتاب وصل تو بخت سیاه ما
مانند سایه آینهٔ زنگ بسته است
زاهد حذر ز مجلس مستانکه موج می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.