چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست
دیده را هر شب خیالت میشود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست
رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست
با خیالت، خواب در چشمم نمیگیرد قرار
خواب میداند که راه سیل، جای خواب نیست
رشته جانم کی آرد تاب شمع روی تو
چون چراغ عقل را با شور عشقت تاب نیست
مجلس ما روشن است، از طلعتش، مه را بگو
دیده بر هم نه، که امشب حاجت مهتاب نیست
رسم دین بگذاشت سلمان، مذهب رندی گرفت
ترک این مذهب گرفتن، مذهب اصحاب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوالات عاشقانه و احساسات شاعر نسبت به محبوبش میپردازد. شاعر بیان میکند که هر چند چشمانش در خواب نیستند، اما در خیال به محبوبش فکر میکند. او اذعان میکند که در دیدنش، هیچ چیزی جز آب نیست و جانش تحت تأثیر محبت او قرار دارد. همچنین اشاره میکند که خواب و خیال در وجودش تأثیر عمیقی دارند و عاشق نمیتواند از عشق خود فاصله بگیرد. شاعر به زیبایی محبوبش و تأثیر آن بر روشنایی مجلس اشاره میکند و در نهایت به این موضوع میپردازد که این نوع عشق و رندی، متفاوت از رسمهای متداول دین است. به طور کلی، شعر نارضایتی و دلتنگی عاشق را نسبت به محبوبش و دشواریهای عشق بیان میکند.
هوش مصنوعی: چشم من تصاویر و خیال تو را میبیند، ولی در واقع خواب نیست. وجود جان من حس میشود، اما برای حرکت و عمل کردن تلاشی نیست.
هوش مصنوعی: هر شب خیال تو مهمان چشمانم میشود، اما جز آب چیزی برای پذیرایی از این مهمان ندارم.
هوش مصنوعی: چهره تو که به من نمایان شد، مانند قبلهای است که دل مرا به سمت خود جذب میکند. ابروان تو همچون محرابی است که جان اهل معرفت را به خود میکشاند. اما برای من، این قبله و محراب، دیگر معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: با یاد تو، خواب به چشمانم نمیآید. خواب هم میداند که در مسیر طوفان، جایی برای استراحت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان دل من را تحت تاثیر قرار داده که تاب و توانش را از دست میدهد و نمیتواند با روشنایی عقل من مقابله کند.
هوش مصنوعی: جلسه ما به قدری زیبا و روشن است که نیازی به نور ماه نیست؛ چشمهات را ببند و از زیباییها لذت ببر.
هوش مصنوعی: سلمان رسم دین را کنار گذاشت و به مسلک رندی روی آورد. ترک کردن این مسلک، نشانه پیروی از اصول اصحاب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
[...]
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
[...]
خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست
خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست
ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست
ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست
عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش
[...]
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
[...]
بی رخ عاشق فریبت در دو چشمم خواب نیست
بحر عشقت را نمی دانم چرا پایاب نیست
از سر و سامان برآمد از غم عشقت دلم
در جهانم لاجرم جز درد دل اسباب نیست
موج بحر روز هجرانت مرا از سر گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.