مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است
اندیشه اگر هست، ز هجران، نه ضروری است
دور از تو سرش باد ز تن دور، به شمشیر
آن را که به شمشیر ز کویت، سر دوری است
ما یار نخواهیم گرفتن، به دو عالم
غیر از تو تو آن گیر، که عالم همه حوری است
با آتش عشق تو، کجا جای قرار است
با این دل دیوانه، کرا برگ صبوری است
بلبل ز صبا، عشق بیاموز، که عمری
جان داده و خشنود، به بوی از گل سوری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دوری از معشوق و دشواریهای آن میپردازد. او میگوید که اگر اندیشهای وجود دارد، نتیجه هجران است و دوری از معشوق به او شدت میدهد. شاعر اعلام میکند که به جز معشوق، هیچ چیز دیگری برای او ارزش ندارد. عشق آتشین او جایی برای آرامش نمیگذارد و دلش از دیوانگی پر است. او از بلبل میخواهد که عشق را از صبح ببیاموزد، زیرا بلبل عمرش را برای بوی گل فدای عشق کرده است. در کل، شعر به شدت عاشقانه و پر از احساس فراق است.
هوش مصنوعی: به شنیدن سخنان بیمقدمه نپرداز، زیرا فکر کردن به دوری تو برای من مهم نیست. اگر هم فکری وجود دارد، از جدایی تو ناشی شده و ضروری نیست.
هوش مصنوعی: اگر دور از تو باشم، سرم بلندیاش را از دست میدهد. آن کسی که از شمشیر تو دور است، در حقیقت، به دوری از تو محکوم است.
هوش مصنوعی: ما به دنبال دوستی و یا یاری از کسی غیر از تو نیستیم. تو تنها کسی هستی که برای ما ارزشمند است، زیرا تمام زیباییها و نعمتها در این دنیا به خاطر تو و به خاطر عشق به تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: با وجود عشق تو، دیگر جایی برای آرامش نیست. این دل دیوانهام، جایی برای تحمل و صبر پیدا نمیکند.
هوش مصنوعی: بلبل به نسیم صبحگاهی یاد میدهد که عشق را بیاموزد، زیرا او مدت زیادی است که جان خود را به خاطر بوی گل سرخ فدای کرده و از این کار خوشنود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.