گنجور

 
سلمان ساوجی

گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی

گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی

گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟

گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی

گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور

گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!

گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم

گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟

گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت

گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی

گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را

گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی

گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت

گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

گفتم که نقش رویت گفتا در آب بینی

گفتم خیال وصلت گفتا به خواب بینی

گفتم لبت ببوسم گفتا بیار جامی

گفتم چه می کنی گفت تا در شراب بینی

گفتم حجاب بردار تا بی حجاب بینم

[...]

نظام قاری

گفتم خیال وصلت گفتا بخواب بینی

گفتم مثال رویت گفتا در آب بینی

گفتم خیال تشریف گفتا بخواب بینی

گفتم مثال سنجاب گفتا در آب بینی

گفتم زهی میان بند گفتا که در میانست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه