رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی
که بدست آورمت، باز به بازی بازی
بر تو چون آب من ای سرو روان میباشم
چه شود سایه اگر بر سر من اندازی
همه آنی همه حسنی همه لطفی همه ناز
به چنان حسن و لطافت رسدت گر نازی
دل و جان دادم و سر نیز فدا میکنمت
چون کنم چون تو بدین هیچ نمیپردازی
گفتهای کار تو میسازم اگر خواهی ساخت
ز انتظارم به چه میسوزی و کی مییازی
سوخت چون عود مرا عشق و بران میپوشم
دامن از دود درونم نکند غمازی
پرده گل ز هوا میدرد و کی ماند
غنچه مستور که با باد کند همرازی
درم خالص قلبم نکند میل خلاص
گر تو در بوته غم دم به دمش بگدازی
پرده بردار ز رخ تا پس ازین بر سلمان
زاهد پرده نشین را نرسد طنازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از دوری و جدایی محبوب صحبت میکند و احساسات عمیق و عاشقانهای را بیان میکند. او به زیبایی و لطافت محبوب اشاره میکند و میگوید که همه چیز را برای او فدا میکند. شاعر از انتظار و ناراحتی ناشی از جدایی و سوزش عشق میگوید و ابراز میکند که حتی در سختیها و غمها، عشق او پابرجاست. در نهایت، او از تصویرگری و زیبایی محبوب یاد میکند و به چالشهایی که بر سر راه عشق وجود دارد اشاره میکند. شعر حاوی حسرت، عشق و طلب وصال است.
هوش مصنوعی: دوری و جدایی تو از من به قدری دشوار است که دیگر به خوشحالی و شادی به تو فکر نمیکنم، زیرا تلاش برای به دست آوردنت مانند تلاش برای به دست آوردن یک پرنده آزاد شده است؛ کاری که فقط بازی و سرگرمی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من مانند آبی هستم که به تو وابستهام، ای سرو زیبا. اگر سایهات را بر سرم بیندازی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: تو برای هر زیبایی و لطافتی در نظر ما، به گونهای خاص و دلانگیز جلوهگری. حال اگر در دل ناز و لطفی داشته باشی، به زیبایی و لطافت تو افزوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: من همه چیزم را برای تو فدای تو کردهام، اما نمیدانم چگونه میتوانم با تو که هیچ چیز به من نمیدهی، کنار بیایم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی کارهایت را راه بیندازم، پس چرا از انتظار من میسوزی و چه زمانی تسلیم میشوی؟
هوش مصنوعی: عشق مرا به شدت سوزانده و مانند چوب بخاری حالت دودی به وجود آورده است. بنابراین، دامنم را از دودی که در درونم تولید میشود، محافظت میکنم تا کسی از درد و غم من باخبر نشود.
هوش مصنوعی: گلها از وزش باد آسیب میبیند و دیگر چه زمانی غنچههای پنهان باقی خواهند ماند که بتوانند با باد همراستا شوند.
هوش مصنوعی: اگر دل خالص من بخواهد آزادی پیدا کند، این تنها زمانی ممکن است که تو همیشه در آتش غم من بسوزی.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و زیبایی چهرهات را نشان بده، زیرا بعد از این، دیگر کسی مانند سلمان زاهد نخواهد توانست به زیبایی و ناز با تو رفتار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند روز است که شطرنج عجب میبازی
دانه بوالعجب و دام عجب میسازی
کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی
کی برد سر ز تو گر ز آنک بدین پردازی
صفت حکم تو در خون شهیدان رقصد
[...]
کیست کاین فتنه نشاند که تو میآغازی
کیست بر روی زمین کش تو نمیاندازی
نیست در جمله جهان مثل تو صاحب حسنی
چشم را گوی که زو دیدهام این غمازی
پیش از آن کز غم تو خانه بپردازد دل
[...]
گر چه مشغولی و با بنده نمی پردازی
هم توانی ز سر لطف که کاری سازی
از سر پای اگرت هیچ بود دست رسی
چاره ای ساز که بر من نظر اندازی
آرزومندم و زین بیش ندارم طاقت
[...]
ای که امروز به زیبایی او می نازی
جای آن است که بر ماه کنی طنازی
بوسه ای چند بخواهم ز لبت
چشم تو گر نکند پیش لبت غمازی
تا که در سینه کنون تخم وفایت کارد
[...]
وقت آنست که بر ما نظری اندازی
بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی
تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت
چه شود گر نظر مهر به ما اندازی
تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.