بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه
پیغام تو آورد صبا سلمه الله
چون خاک رهم بود قراری و سکونی
باد آمد و بر بوی توام میبرد از ره
باد سحر از بوی تو بخشید مرا جان
بادم به فدای قدم باد سحرگه
ای خیل خیالت سر زلفت به شبیخون
هر نیم شبی بر سر من تاخته ناگه
از شرم عذار تو برآورده عرق گل
وز فکر جمال تو فرو رفته به خود مه
بگریست به خون جگر و زار بنالید
در نامه چو شد خامه ز حال دلم آگه
حال من شوریده چه محتاج بیان است
رنگ رخ من بین که بیانی است موجه
از خاک رهم خوارتر افتاده به کویت
سلمان نه فتاده است که بر خیزد ازین ره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالت خواب و خیال عاشقانه خود اشاره میکند. او از بیداری سحرگاه و پیغامی که باد به او میآورد صحبت میکند. شاعر احساس میکند که عشق و زیبایی معشوقش او را دچار درد و شوریدگی کرده است. او از عواطف شدیدی که نسبت به معشوق دارد میگوید و بیان میکند که رنگ رخسارش نشاندهنده حال نزارش است. در انتها، او به این موضوع اشاره میکند که به عشقش در کوی معشوق افتاده و دیگر نمیتواند از آن برخیزد.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که هوا تازه شده بود و صبح نزدیک بود، نسیمی آمد که پیغام تو را به من آورد، و من در حالتی بیمار و ضعیف به زمین افتاده بودم. خدا حافظت کند.
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر زندگیام آرامش داشتم و به خاک پای ثابت بودم، ناگهان بادی وزید و عطر تو را با خود برد و مرا از راهی که میروم منحرف کرد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی بوی تو را به من هدیه داد و جانم را به پای قدمت نثار میکنم ای باد صبحگاهی.
هوش مصنوعی: ای جمع خیالت، موهای برقآسا و زیبایت ناگهان در هر نیمه شب به من حمله میکند.
هوش مصنوعی: شرم و حیا از زیبایی چهرهات، عرقی همچون گل بر بدنم نشسته و به خاطر جمال تو، به خودم فرو رفتهام.
هوش مصنوعی: او از شدت اندوه و درد دل، اشکها ریخت و با صدای حزین در نامهای نوشت. وقتی که قلم به حال دل من آگاهی پیدا کرد، احساسات مرا به تصویر کشید.
هوش مصنوعی: حال من آشفته و پریشان است و نیاز به توصیف ندارد. کافی است رنگ چهرهام را ببینی که خود، گویای احساسات من است.
هوش مصنوعی: من از خاک نیز پستتر به کوی تو آمدهام، اما سلمان (پیامبر) تازه برنخاسته که از این راه بازگردد و بایستد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به
عید رمضان آمد، المنه لله
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر
و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به
برآمدن عید و برون رفتن روزه
[...]
سالار بک ای از در احسنت و زه زه
ای خسرو احسان ترا لشکر انبه
زوار شده خسرو احسان ترا خیل
دست تو وزیر است قوی همت و بشکه
اجرائی کز دست سخای تو رهی راست
[...]
در موسم نیسان ز سما شد سوی دریا
در کسوت قطره
ما روی تو دیدیم و زجان مهر بریدیم
دل آمده نزدیک و بر او دوخته دیده
در آینه بنمود جمال و چه جمالی
دیدیم به دیده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.