مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید
که در برابر روی تو روی بنماید
چو شانه دست به دندان اگر برم شاید
که شانه در سر زلف تو دست میساید
لطیفهایست دهان تو تا که دریابد
دقیقهایست میان تو تا که بگشاید
عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود
سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید
سر مرا ز سعادت به دولت عشقت
جز آستان درت هیچ در نمیباید
عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند
کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند. او از آینهای سخن میگوید که نمیتواند زیبایی چهره محبوب را به درستی نشان دهد. او به زیبایی موهای محبوبش و تأثیر آن بر خود میپردازد و این احساس را به شیوهای لطیف و شاعرانه بیان میکند. شاعر معتقد است که عشق و احساسات عمیقش نسبت به محبوبش او را به سعادت میرساند و هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین این احساسات شود. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که زیبایی محبوبش به معنای عمیقتری از عشق و تعلق خاطر اوست.
هوش مصنوعی: من از اینکه آینهای سرد و سخت تصویر من را نشان دهد، ناراضیام؛ زیرا این آینه در مقابل چهرهٔ تو تصویری از من را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر با دندان به شانهام دست بزنم، شاید شانه به موی تو برخورد کند و نرم و آرام شود.
هوش مصنوعی: لبخند تو همچون لطیفهای است که وقتی کسی آن را درک کند، میتواند لحظهای را در میان خود احساس کند و این احساس را به اشتراک بگذارد.
هوش مصنوعی: عروس گل از زیبایی تو شرمنده نمیشود، چون صبحگاه با رنگ گل مانند چهره تو زینت مییابد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که برای سعادت من از عشق تو لازم است، فقط درگاه توست و هیچ چیز دیگری نمیخواهم.
هوش مصنوعی: عروسی که فکر سلمان را مشغول کرده، هر زمان که لبش را باز کند، مانند این است که گوهر با ارزشی از دل او بیرون میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.