گنجور

 
سلمان ساوجی

همچنان مهر توام مونس جان است که بود

همچنان ذکر توام ورد زبان است که بود

شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند

در فراق تو، ولی عهد همان است که بود

کی بود کی که دگر بار بگویند اغیار

که فلان باز همان یار فلان است که بود؟

ما همانیم و همان مهر و محبت لیکن

یار با ما به عنایت نه چنان است که بود

بود بر جان رخم داغ توام روز ازل

وین زمان نیز بدان داغ و نشان است که بود

بود در ملک تنم، جان متصرف و اکنون

همچنان عشق تو را حکم روان است که بود

از من ای جان شده‌ای دور و درین دوری نیز

آن ملاقات میان تن و جان است که بود

طره‌ات یک سر مو سرکشی از سر نگذاشت

همچنان فتنه و آشوب جهان است که بود

تا نخوانند دگر گوشه نشین سلمان را

گو همان رند خرابات مغان است که بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود

حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود

عاشقان زُمرهٔ اربابِ امانت باشند

لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود

از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در سرم ذوق می عشق همان است که بود

سر همان خاک ره دیر مغان است که بود

چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا

به همان قاعده بی نام و نشان است که بود

غمم از حد متجاوز شده از مخموری

[...]

وحشی بافقی

دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود

همه را دشمن جان است ، همان است که بود

ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی

کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود

شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ

[...]

صائب تبریزی

لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود

در نگین تو همان زهر نهان است که بود

حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد

آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود

دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد

[...]

حزین لاهیجی

بزم وصل است و غم هجر همان است که بود

دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود

نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟

بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود

چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه