مجموع درونی که پریشان تو باشد
آزاد اسیری که به زندان تو باشد
دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟
زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد
من همدم بادم گه و بیگاه که با باد
باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد
ای کان ملاحت، همگی زان توام من
تو زان کسی باش که اوزان تو باشد
آن روز که چون نرگسم از خاک برآرند
چشمم نگران گل خندان تو باشد
خواهم سر خود گوی صفت باخت ولیکن
شرط است درین سرکه به چوگان تو باشد
هر کس که کمان خانه ابروی تو را دید
شاید به همه کیش که قربان تو باشد
دامن مکش از دست من امروز و بیندیش
زان روز که دست من و دامان تو باشد
خلقی همه حیران جمال تو و سلمان
حیران جمالی که نه حیران تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق به محبوب است. شاعر احساسات درونی خود را نسبت به محبوب منتقل میکند، او را به عنوان منبع زیبایی و آرامش معرفی میکند و تأکید میکند که دل و جانش در پی وصال اوست. شاعر از تنهایی و بیسامانی خود میگوید و به زیباییهای محبوب اشاره میکند که توانسته دیگران را دچار حیرت کند. در نهایت، او از وابستگی عمیق خود به محبوب سخن گفته و آرزو میکند که همیشه در کنار او باشد.
هوش مصنوعی: اگر مجموع درونت آشفته باشد، مانند آزادی است که در بند تو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که باید از چه کسی راهنمایی بگیری و نظم و ترتیب را بخواهی؟ آن شخصی که عاشق توست و خود بینظم و بیسامان است، چه کمکی میتواند بکند؟
هوش مصنوعی: من گاهی با باد همدم میشوم، زمانی که نسیمی از گلستان تو به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای آن که زیباییات در تمام وجودم جریان دارد، تو باید به کسی وابسته باشی که خود او نیز از زیباییهای تو بهرهمند است.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که مانند نرگس از خاک بیرون میآیم و در آن زمان، چشمم به دنبال گل زیبای تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: میخواهم که در میدان رقابت و بازی، خود را تسلیم کنم، اما شرط این است که این مسابقه در دستان تو باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی ابروی تو را ببیند، ممکن است به خاطر آن به هر دینی که هست، تسلیم و فدای تو شود.
هوش مصنوعی: امروز دامن خود را از دست من نکش و به یاد بیاور روزی را که دست من در دامن تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: مردم همه به زیبایی تو و سلمان حیرتزدهاند، اما این زیبایی به قدری جذاب و خاص است که کسی نمیتواند در حیرت تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن دیده نباشد که نه حیران تو باشد
وان دل نبود کاو نه به زندان تو باشد
گر بر سر من حکم کنی رای صوابست
آن سر چه کنم گرنه به فرمان تو باشد
در عید رخت کرده فدا جان جهانیست
[...]
شکر خجل از خنده پنهان توباشد
دستور بلا عامل دیوان تو باشد
خونها همه از خنجر مژگان تو ریزد
دلها همه در زلف پریشان تو باشد
جان بسکه سپردند به پیکان تو عشاق
[...]
جمعیت از آن دلکه پریشان تو باشد
معموری آن شوق که ویران تو باشد
عمریست دل خون شده بیتاب گدازیست
یارب شود آیینه و حیران تو باشد
صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.