گنجور

 
سلمان ساوجی

باد هوای کویت، گرد از جهان برآرد

آب جمال رویت، ز آتش، فغان برآرد

آبی بر آتشم زن، زان پیشتر، که ناگه

خاک مرا هوایت، باد از میان، برآرد

بر هر زمین که افتد، از قامت تو سایه

تا دامن قیامت، آن خاک جان برآرد

مثلث فلک نبیند، با صد هزار دیده

چند آنچه دیده‌ها را، گرد جهان برآرد

سلمان سری و جانی، یک دم اشارتی کن

تا آن سبک ببازد، تا این روان برآرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت

واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه