گنجور

 
سلیم تهرانی

نخورند در گلستان، گل و لاله آب بی‌تو

به گلوی شیشهٔ می، نرود شراب بی‌تو

چو دو یار مهربانی که ز هم جدا نگردند

به چمن نمی‌گذارد قدم آفتاب بی‌تو

چو پیاله جلوه‌ای کن به بساط بزم مستان

که ز موج باده دارد قدح اضطراب بی‌تو

نتوان کباب کردن اگر آتشی نباشد

همه حیرتم که من چون شده‌ام کباب بی‌تو

ز کجا سلیم خوابد شب دوری تو هیهات

که چو شمع تا نمیرد، نرود به خواب بی‌تو

 
 
 
جدول انگلیسی
اسیر شهرستانی

نخورد به بزم مستان لب شیشه آب بی تو

به خزان تاک ماند قدح شراب بی تو

به کدام دل نسوزم چو ز بزم رخ بتابی

که شود ز آتش دل بط می کباب بی تو

اشراق بیرجندی

نشوند پرتو افکن مه و آفتاب بی تو

چو تو شمع دلفروزی که شدم کباب بی تو

نگهی ز چشم مستت ندهم به هر دو عالم

نفسی ز عمر هرگز نکنم حساب بی تو

شب و روز میفشاند چو سحاب در بهاران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه