ای قناعت مژدهای ده شاه هفت اقلیم را
از کلاه فقر و بردارش ز سر دیهیم را
میدود گر جانب گرداب دایم همچو موج
از معلم کشتی ما دارد این تعلیم را
جان فدای آن رسولی کآورد پیغام دوست
بت برای این به پا افتاد ابراهیم را
از سبکروحی ز جا خیزم برای هر نسیم
چون غبار آموز از من شیوهٔ تعظیم را
هرکه چشم او ز نیش اختران ترسیده است
خانهٔ زنبور داند صفحهٔ تقویم را
نغمهٔ آزادگی زان کس بود خارج سلیم
کز طمع دارد چو مطرب در کشاکش سیم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به قناعت و رضایت از زندگی اشاره دارد. شاعر از قناعت به عنوان یک ارزش والا و مژدهای برای شاه هفت اقلیم یاد میکند و میگوید که فقر، دیهیم و مقام را از سر برمیدارد. او به صحنهای از زندگی اشاره میکند که روحی آزاد و سبکبال دارد و به راحتی تحت تأثیر نسیمها و دگرگونیها قرار میگیرد. همچنین، با اشاره به رسولانی که پیام محبت را آوردهاند، ریشههای انسانی و اخلاقی را گرامی میدارد. شاعر در نهایت تأکید میکند که آزادی و آزادگی باید در زندگی افراد وجود داشته باشد و اشاره میکند به اینکه کسانی که از ستارهها میترسند، به خوبی مشکلات زندگی را درک میکنند.
هوش مصنوعی: ای قناعت، خوشحالی بده به پادشاهان هفت اقلیم که از فقر به دور باشند و تاج و تخت خود را از آلودگی و مشکلات زندگی پاک کن.
هوش مصنوعی: اگر همواره به سمت گرداب برود، مانند موجی که در دریا میدود، این آموزش را از معلم کشتی ما دریافت کرده است.
هوش مصنوعی: جانم را نثار آن پیامبری میکنم که پیغام دوست را آورد و به خاطر این پیام، ابراهیم به پا خواست.
هوش مصنوعی: از روحیهی سبک و آزاد خود به حرکت در میآیم، مانند غباری که از هر نسیمی برمیخیزد و از من میآموزد که چگونه احترام بگذارم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از نیش ستارهها میترسد، میداند که تقویم چه شکلی است و چه روزهایی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: آواز آزادگی از آن کسی به گوش میرسد که از طمع و آزمندی دور است و همچون نوازندهای نیست که در تلاش برای به دست آوردن سکه و پول باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می فزایی خط مشکین عارض چون سیم را
می کشی بر صفحه امید حرف بیم را
روی تو در احسن التقویم اگر دیدی حکیم
کی نهادی ز آفتاب و مه رقم تقویم را
کشور خوبی مسلم شد تو را در گوش کش
[...]
نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
آتش نمرود گلزارست ابراهیم را
در دل دریا به ساحل می تواند پشت داد
هر که گیرد وقت طوفان دامن تسلیم را
گر کنی دل را چو سرو آزاد از فکر بهشت
[...]
گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را
یا مرو در پیش رویش یا چو رفتی سجده کن
کان خم ابروی واجب کرده این تعظیم را
گو به هم آمیزش قدر دهانش را ببین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.