تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را
ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را
نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد
زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را
کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید
خر عیسی اتاقه کرد بر سر خوشهٔ جو را
قدم در راه نه، تا کی به قید کاروان باشی
به از توفیق، در عالم رفیقی نیست رهرو را
غم کم عمری مهتاب مستان را نباید خورد
که بوی شیر می آید هنوز از لب مه نو را
صبوحی کرده هر گه از چمن آمد سلیم آن گل
ز شرم روی او خورشید دور انداخت پرتو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعات مختلفی از زندگی و طبیعت انسان میپردازد. شاعر به زیبایی و شگفتیهای طبیعت اشاره کرده و چالشهای زندگی را به تصویر میکشد. او از لزوم عدم وابستگی به دنیا و نیرنگهای آن سخن میگوید و بر اهمیت دوستی و همراهی در مسیر زندگی تأکید میکند. همچنین، شاعر با اشاره به عمر کوتاه و زیباییهای زندگی، میگوید که نباید از غم کمعمری غمگین شد چرا که زیباییها و لحظات خوب در زندگی وجود دارند. در نهایت، او به عشق و شور و شوقی که در زندگی وجود دارد اشاره کرده و آن را مورد ستایش قرار میدهد.
هوش مصنوعی: تماشای او به قدری دلرباست که حتی آهوی وحشی را از حرکت بازمیدارد و حیرت او باعث میشود که عمر شتابان او کند شود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچکس نمیتواند مانند فرهاد، که در عشق خود با دشواریها و ناملایمات مواجه شد، در برابر سختیهای زندگی تسلیم شود. حتی اگر بارها و بارها به چالشهای بزرگ و مشکلات برسد، میتواند عزت و مقام خود را حفظ کند و همچنان به تلاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: کمال و موفقیت افراد دنیوی از چیزهای معمولی و ابتدایی مانند آب و علف به دست میآید. بنابراین، مانند اینکه خر عیسی (نماد کار و تلاش) در حال چیدن خوشههای جو است، نشاندهنده این است که این افراد با تلاش و استفاده از منابع ساده به موفقیت میرسند.
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره میشود که بهتر است در مسیری قدم برداری که به آزادی و موفقیت ختم شود و نگذاری که وابسته به دیگران باشی. هیچ چیز در دنیا ارزش بیشتری از این ندارد که در سفر زندگی، همراهی صمیمی و واقعی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: نباید به غم جوانی و زودگذری افراد شاد و مستانه پرداخته شود، چرا که هنوز نشانههای طراوت و طعم زندگی در آنها حضور دارد.
هوش مصنوعی: هر بامداد وقتی که در چمن گل سلیم میآید، خورشید به خاطر خجالت از زیبایی چهرهاش، نورش را کنار میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را
که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را
مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم
که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را
رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن
[...]
ز فتراکِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را
سرِ آن آهویی گردم ، که قربان میشود او را
نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار میآرَد
از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
به محراب دعا ابروی او میجویم و چون من
[...]
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
[...]
چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من
ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را
همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.