دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما
آید پیاده گل ز گلستان به گشت ما
از کس مپرس آنچه به ما رفته زین محیط
از سطرهای موج بخوان سرگذشت ما
آسان بود شکست صف بیدلان عشق
یک ناوک از نگاه تو و هفت و هشت ما
رسوای کوی عشق چو خورشید محشریم
از بام آسمان، فلک افکنده طشت ما
نازد به اشک و آه دلم کوی او سلیم
چون ملک ری به آب و هوای طرشت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و احساسات عمیق عاشق میپردازد. شاعر به عشق و دیوانگی اشاره میکند و به زیباییهای دشت عشق و گلستان طبیعت اشاره میکند. او میگوید که تجربیات عاشقانهاش را باید خود خواند و نیازی به توضیح از دیگران نیست. شکست در صف عاشقان را ساده میداند و تنها یک نگاه معشوق را کافی میبیند. همچنین به رسوایی و شهرت در کوی عشق مانند خورشید اشاره میکند و ابراز محبت و اشک و آه خود را در عشق به معشوق بیان میکند. در نهایت، شاعر به زیبایی و ویژگیهای خاص عشق و مکانهایی که در آن عشق را تجربه کرده، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ما دیوانهایم و در دشت عشق زندگی میکنیم، در اینجا گلها به صورت پیاده از باغستان به گرد ما میآیند.
هوش مصنوعی: از کسی نپرس که برای ما چه اتفاقاتی افتاده، با خواندن سطرهای موج، داستان ما را متوجه شو.
هوش مصنوعی: شکستن دلهای عاشقان کار سختی نیست، فقط یک نگاه از تو کافی است و ما در این وضعیت هفت و هشت کردهایم.
هوش مصنوعی: ما در عشق به اندازهای شناخته شدهایم که مانند خورشید در آسمان درخشان هستیم و به همین دلیل، زندگیامان مانند طشت بزرگ در برابر همه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دل من با اشک و آهش به کوی او دل میبازد. در اینجا، سلیم به خاطر زیباییهایش همانند ملک ری است و به لطف آب و هوای طرشت، دل من آرام میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
کارم بسینه تخم وفای تو کشتن است
خود عقل خنده میزند از کار و کشت ما
ما شرمسار مانده ز تقصیرهای خویش
[...]
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
[...]
سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
[...]
در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
از سنگ کودکان سر ما لاله زار شد
خط شکسته بود مگر سرنوشت ما؟
برق از زمین سوخته نومید می رود
[...]
دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما
چون دانه دل به خوشه و خرمن نبستهایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما
انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.