هزار افسوس از حاجی سلیمان صباحی آن
که صبح معرفت را بود رایش مهر تابانی
دریغ و درد از آن گنج حقایق آنکه بود او را
درون بحر گهر زائی برون ابر در افشانی
به علم انکار کردی صد فلاطون را به تحقیقی
به عجز اقرار دادی صد قلیدس را به برهانی
زنادانی بود در جنب عقل پیش رای او
اگر دانند پیر عقل را جز طفل نادانی
سخن کوتاه تا وضع سخن شد نامد و ناید
جهان را بی سخن چون او سخن سنجی سخندانی
به گلزار جنان شد مرغ روحش زین جهان آری
نماند در چنین مرغ خوش الحانی
سیه شد بی وجودش محفل گیتی که بود الحق
وجودش شمع عالمتابی و عالم شبستانی
نظر بر بند از این گلشن که بی او بر دل و دیده
بود هر سبزه ی او خنجری هر غنچه پیکانی
جهان نظم زین پس رو به ویرانی نهاد آری
جهان ویران شود در وی نباشد چون جهانبانی
گریبان حیاتش چاک از دست اجل چون شد
به هر چشم آستینی به هر دستی گریبانی
دلش فارغ شد از رنج و غم گیتی، نهاد اما
زغم بر هر دلی دردی که دروی نیست درمانی
زخون هر دل سوزان کنون هر دامنی گلشن
اگر از آتشی وقتی پدید آید گلستانی
کنون زین غم به هر دم سیل خونی جوشد از هر دل
اگر زین پیش یکبار از تنوری خاست طوفانی
غرض چون از جهان رفت او رود از ماتمش هر دم
به چرخ از هر دلی فریادی، از هر سینه افغانی
(سحاب) از بهر ضبط سال تاریخ وفات او
رقم زد: «آه کز ملک فصاحت شد سلیمانی»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به فقدان حاجی سلیمان صباحی اشاره دارد و او را به عنوان شخصیتی علمی و با معرفت توصیف میکند که وجودش نوری در تاریکیها و شمعی برای جامعه بود. شاعر از غم و درد ناشی از مرگ او سخن میگوید و به ویرانی و بینظمی جهان پس از او اشاره میکند. در واقع، فقدان او برای جامعه و افراد گرانقدر است و شاعری از دلهای سوخته و غمبار به خاطر از دست رفتن چنین شخصیتی سخن میگوید و تأکید میکند که حیات بدون او دچار اضطراب و نابسامانی میشود.
شاعر با احساساتی عمیق، به تأثیر بزرگ حاجی سلیمان بر زندگی مردم و دنیای علم اشاره میکند و بر این باور است که مرگ او، نه تنها غم و اندوهی برای نزدیکان بلکه فاجعهای برای تمام جامعه است. در نهایت، او وفات او را حادثهای بزرگ و بیسابقه معرفی میکند که همچنان در تاریخ ثبت خواهد شد.
هوش مصنوعی: هزار افسوس بر حال حاجی سلیمان صباحی که صبحی از شناخت و آگاهی را با نوری درخشان داشت.
هوش مصنوعی: شکوه و افسوس بر آن گنجینههای ارزشمند که کسی دارای آنهاست، اما در درون دریاهای عمیق و پرخروش خود را پنهان کرده و مانند ابر، گنجهایش را پخش نمیکند.
هوش مصنوعی: به وسیله دانش خود، توانستهای تمام فلسفهها و افکار بزرگ را زیر سوال ببری و با تحقیق و بررسی، ناتوانی و کمعقلی بسیاری از متفکران را به رسمیت بشناسی.
هوش مصنوعی: در کنار عقل، آدمی نادان به نظر میآید و تنها اگر بر عمر و تجربه عقل پی ببریم، متوجه میشویم که چه اندازه از فهم و دانش کودکانه دور هستیم.
هوش مصنوعی: صحبت را کوتاه کن تا مسئله روشن شود؛ چون در دنیا، هیچ چیز بدون گفتگو به نتیجه نمیرسد. فقط اوست که میتواند به درستی سخن بگوید.
هوش مصنوعی: پرنده روح او از این دنیا به باغ بهشت رفت و در چنین دنیای پر از غم و رنج، دیگر جایی برای ماندن نداشت.
هوش مصنوعی: محفل دنیا بی وجود او سیرتی تیره و تار دارد؛ در حقیقت، وجود او مانند شمعی درخشان است که روشنیبخش عالم و از بین برنده تاریکیهاست.
هوش مصنوعی: به تماشای این گلستان نگاه کن که بدون او، برای دل و چشم هر سبزه، مانند خنجر و هر غنچه، مانند نیزهای شده است.
هوش مصنوعی: پس از این، جهان به سمت ویرانی خواهد رفت. واقعاً این دنیا نابود خواهد شد و در آن دیگر کسی نیست که به عنوان سرپرست و نگهدار وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: زندگیاش چون به مرگ نزدیک شد، مانند گریبان چاک خوردهای است که در هر چشم به آستینی و در هر دستی به گریبان دیگری وصل است.
هوش مصنوعی: دلش از نگرانی و دردهای دنیا رها شد، اما برای هر دلی که در حال درد است، غمی را باقی گذاشت که برای درویش راهی برای درمان آن نیست.
هوش مصنوعی: از درد و رنج هر دل سوخته، اکنون هر دامن بهشت و گلستانی میشود، اگر در شعله آتش، زمانی زیبایی نمایان گردد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی از اندوه و غم عمیق است که به طور مداوم دلها را تحت تاثیر قرار میدهد. به گونهای که قلبها مانند سیل خون به شدت از درد و غم میگدازند. در گذشته، این اندوه به صورت ناگهانی و هر از گاهی پدیدار میشد، اما اکنون به شکل مستمر و فزاینده احساس میشود، مانند طوفانی که از درون تنوری برمیخیزد.
هوش مصنوعی: زمانی که او از این دنیا برود، غم و اندوه او هر لحظه در آسمانها جا پیدا میکند و از هر دل فریادی و از هر سینهای زاری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ابر به یاد سال وفات او اشک ریخت و نوشت: «آه که از میان کسانی که در سخنوری برجسته بودند، او همچون سلیمان درخشید.»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.