ندارد تحفهٔ جان گر حقارت
زما صد جان و از او یک اشارت
عبارت از حیات جاودان چیست؟
لب شیرین آن شیرین عبارت
بهای بوسه ی جان بخش جان خواست
ندانم چیست سودش زین تجارت؟
اگر از شوق خواهی نسپرم جان
نهان از من به قتلم کن اشارت
چه داری پر عتاب آن لعل شیرین؟
ز شیرینی نکو نبود مرارت
کس از زهاد بوی عشق یابد
گر از کافور کس یابد حرارت!
غمین برگشت از آن کو قاصد من
مگر بر قتل من دارد بشارت
دمید از باغ حسنش سبزه ی خط
فزون شد گلستانش را نضارت
نماند دل به دست کس (سحابا)
چو ترک من گشاید دست غارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان احساسات عمیق عشق و تمسخر از حقارت اشاره دارد. شاعر میگوید که هیچ چیز ارزشمندتر از محبت و اشارت محبوب نیست و حتی اگر جانش را هم بخواهد، حاضر است این عشق را نادیده بگیرد. او به زیباییهای عشق و دشواریهای آن اشاره میکند و از افراد زاهد که فقط ظواهر را جستجو میکنند، انتقاد میکند. در نهایت، شاعری غمگین از جدایی و نابودی عشق، به فضای سبز و زیبا اما دلگیر باغ میپردازد و حسرتی عمیق را حس میکند.
هوش مصنوعی: هدیهای که جان انسان به دیگران میدهد، اگر از نظر ارزش کم باشد، هیچ ارزش ندارد؛ حتی اگر چندین جان داشته باشیم، تنها یک اشاره از او کافی است.
هوش مصنوعی: حیات جاودان چه چیزی است؟ آن را میتوان در طعم شیرین زندگی و لذتهای آن حس کرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم قیمت بوسهای که جان را زنده میکند چیست، و نمیدانم در این معامله چه سودی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر از روی شوق میخواهی جانم را به خطر بیندازی، فقط کافی است که به طور غیرمستقیم اشاره کنی.
هوش مصنوعی: چرا با آن لبخند زیبایت اینقدر سخت و جدی هستی؟ طعم تلخی که از شیرینی تو میچسبد، نمیتواند با شیرینیات رقابت کند.
هوش مصنوعی: هیچکس از زاهدان بوی عشق را نمیشنود، مگر اینکه از کافور، گرمایی را احساس کند!
هوش مصنوعی: غمگین، از آنجا که قاصد من برگشت، مگر اینکه خبر از مرگ من آورده باشد.
هوش مصنوعی: از باغ زیبایی او، سبزهای به شدت رو به رشد کرده و باعث شده تا گلستانش جلوهگری بیشتری پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل به کسی نمیسپارم، زیرا وقتی که محبوب من دست به غارت بزند، هیچکس امنیت دل را نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هرگز ویس باشد دوستدارت
نه هرگز راستی جوید به کارت
نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
که ای کهبد به حق کردگارت
که ایمن کن مرا در زینهارت
چو دولت رفت بر تخت امارت
مه تاجش پذیرفت استدارت
وزیری جست فحل و شهم و مقبل
که باشد در همه کارش مهارت
بسازد کار عقبی از کفایت
[...]
زهی روز قیامت روز بارت
خلایق سر به سر در انتظارت
گنه کاران بر جان خورده زنهار
همه جان بر کف اندر زینهارت
کجا پیغمبری دانی که آن روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.