گنجور

 
صغیر اصفهانی

ناصح از بیماری عشق از چه بیم آری مرا

خوشتر از صحت بود این گونه بیماری مرا

تا در این بیماریم از بی پرستاری چه باک

میکند بیماری از شفقت پرستاری مرا

تا گرفتارم به عشق آزادم از کون و مکان

کرده آزاد از دو عالم این گرفتاری مرا

گرچه خوارم لیک با آن گل قرینم روز و شب

عزتی هرگز نباشد به از این خواری مرا

من خود ار خواهم برای اوست نی از بهر خود

گفتمت این تاز خودخواهان مپنداری مرا

ای فلک من نیستم آن کز تو بینم نیک و بد

دست بگشا گر که بتوانی بیازاری مرا

میکنم از همت خود چرخ را یاری صغیر

گر کند لطف علی مرتضی یاری مرا

 
 
 
سوزنی سمرقندی

ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا

بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا

چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق

برمگردان از طریق خوب کرداری مرا

چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام

[...]

انوری

تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا

کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی

چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا

ساقی عشق بتم در جام امید وصال

[...]

جهان ملک خاتون

از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا

کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا

من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان

تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا

ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو

[...]

جامی

ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا

از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا

چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار

دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا

دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی

[...]

فضولی

از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا

می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا

می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن

گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا

زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه