تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
می گران دادست کارد آن سبکساری مرا
زان بتر کز عشق هستم مست با خصمان او
میبباید بردن او مستی به هشیاری مرا
زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی
کرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا
این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقی
برد باید علت لنگی و رهواری مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق احساسات و مشکلات عاشقانهاش اشاره میکند. او از دلبستگی به محبوبش و شرمندگی ناشی از این عشق سخن میگوید. شاعر بیان میکند که عشق به محبوبش او را به شدت گرفتار کرده و نمیتواند خود را کنترل کند. او به بی فایده بودن تلاش زاهدانه و خودداری از عشق اشاره میکند و حسرت میخورد که محبوبش او را از آنچه دارد، محروم کرده است. همچنین از ساقی عشق میخواهد که به او جام امید وصال بدهد و تأکید میکند که از عشقش مست است، در حالی که باید به هشیاری برگردد. در پایان، شاعر از زاری و انکار خود در برابر خلق سخن میگوید و به پیچیدگیهای عشق و مشکلات در آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر وقت که عشق آن معشوق دلبر وجود دارد، من در درد و گرفتاری هستم. آیا ممکن است که بتوانم در برابر این عشق و احساسات خودم کنترل داشته باشم؟
هوش مصنوعی: چه سودی دارد که زاهدی در تظاهر به پرهیزگاری کند، وقتی که دل من به دست دلبرش ربوده شده است؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، عشق من در جام امید دیدار به من آب دادن کرده است، اما آن بیخیالی و راحتطلبی مرا به زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: از آن بدتر این است که من به عشق او مست هستم و باید با دشمنان او درگیر شوم؛ این مستی باید به حالت هوشیاری من بازگردد.
هوش مصنوعی: من از کار او ناراحت هستم و او هم هر لحظه باعث میشود که مجبور شوم در برابر مردم انکار و بیزاری از خودم نشان دهم.
هوش مصنوعی: این شگفتی را ببین و به این مشکل فکر کن که در عشق، باید دلیلی برای ناتوانی و زندگی آشفتهام پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا
بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا
چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق
برمگردان از طریق خوب کرداری مرا
چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام
[...]
از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
[...]
ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا
از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا
چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار
دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا
دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی
[...]
از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
[...]
باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا
تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
روزِ روشن میکند کارِ نمک در دیدهام
شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا
گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.