گنجور

 
صغیر اصفهانی

از حرم بگذر که اینجا خرگه آن شاه نیست

کوی او را کعبه جز سنگ نشان راه نیست

گرچه در دیر و حرم تابیده انوارش ولی

جز که در صحرای دل آن شاه را خرگاه نیست

از شکایت گر زنی دم یار پوشد از تو رخ

آری آری در بر آیینه جای آه نیست

عین وصلش می‌نماید هجر ورنه لحظه‌ای

دست از زلف بلند آن پری کوتاه نیست

تا نگردی نیست از هستی کجا یابی خبر

جز ز راه لا الهت ره به الا الله نیست

از خدا توفیق جو شاید ز خود آگه شوی

کان که از خود نیست آگه از خدا آگاه نیست

ناوک نمرود را یزدان به خون آلوده کرد

تا بدانی هیچکس محروم از این درگاه نیست

دولت فقرم چنان کرده است مستغنی که هیچ

در دل من آرزوی مال و فکر جاه نیست

چندم از بدخواه می‌ترسانی ای ناصح برو

من نخواهم بهر کس بد با کم از بدخواه نیست

عالمی را می‌توانی رام کرد از دوستی

هیچکس را در مقام دوستی اکراه نیست

من گدای آستان شاه مردانم صغیر

چشم امیدم به جز بر درگه آن شاه نیست

 
 
 
امامی هروی

ایدل اندر پرده تقدیر کس را راه نیست

هیچ فهم از کشف اسرار سپهر آگاه نیست

فتنه ی گیتی مشو، زیرا که در زیر سپهر

یوسف امید اگر برجاست جز در چاه نیست

بر جوانی دل منه، چون دست فرمان فنا

[...]

حافظ

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست

در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست

در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند

[...]

حسین خوارزمی

دوست از حال دل آشفتگان آگاه نیست

آه کز دست غمش ما را مجال آه نیست

باد نوروزی ز گلشن میرسد لیکن چه سود

کز گل صد برگ من بوئی بدو همراه نیست

کشور دل بی حضور او خراب آباد شد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

کار در دیر به غیر از جستن آن ماه نیست

کش ز اهل خانقه جستم یکی آگاه نیست

یک قدح خوردم که شد دود از دماغم سوی چرخ

چرخ گو خون خور ازین معنی که دود آه نیست

هر سفال کهنه در دیر مغان شد جام جم

[...]

شیخ بهایی

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود

خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه