گنجور

 
صغیر اصفهانی

با ما مگو که دیر کجا و حرم کجاست

ما آب و گل پرست نییم آن صنم کجاست

هان بس مکن بطوف حرم ز آب و گل برآی

رو ز اهل دل بپرس که صاحب حرم کجاست

زنگ حدوث ز آینهٔ دل کنی چو پاک

یابی که جلوه گاه جمال قدم کجاست

دایم دمد به صور سرافیل عشق دم

خوابند عالمی همه بیدار دم کجاست

گردند تا که ثابت و سیار بنده اش

در کوی عشق یک دل ثابت قدم کجاست

تا بیش و کم شوند غلام طبیعتش

وارستهٔی ز کشمکش بیش و کم کجاست

حرفی شنیدم از دهن یار و یافتم

خود مصدر حدیث وجود و عدم کجاست

دانی دهان شیشه چه گوید بگوش جام

گوید سراغ گیر زمستان که جم کجاست

هر جا روم غمم بدل افزون شود صغیر

آنجا که دل رها شود از قید غم کجاست