نکهت نافه ز انفاس نسیم سحر آید
گویی از غارت آن سلسله نافه گر آید
مویی افتاده ز گیوس تو در دست صبا را
کاین چنین غالیه گستر به همه بوم و بر آید
تویی آن گلبن بیخار که از شوق تماشا
بلبل باغ ترا جان عوض ناله برآید
بس که شیرین و مطبوع و دلاویزی و دلجو
زهر از دست توام با همه تلخی شکر آید
جای در خلوت جان دادمش آخر که مبادا
غمت از رخنه ی دل نیز چو من در بدر آید
تر نشد پای دلم در شکن زلف تو روزی
زین چه حاصل که سرشکم همه شب تا کمر آید
خود گرفتم دل خوبان همه خاراست به سختی
این قدر ناله ی عشاق چرا بی اثر آید
دل مجروح مرا یک نظر از چشم تو کافی
وین بود مرهم زخمی که ز تیر نظر آید
ساختم با غم جانان همه ایام صفایی
تا دگر او به که سازد چو مرا عمر سرآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت عشق و معشوق پرداخته است. شاعر با زبانی شاعرانه و سرشار از احساسات، به توصیف محبوب و اثرات عشق بر دل و جان خود میپردازد. مجبور است با غم و رنج عشق زندگی کند و زیباییهای معشوق را ستایش میکند. او با اشاره به زلف و چهرهی معشوق، درد و تلخیهای عشق را با شیرینی آن درهم میآمیزد. در نهایت، او به این واقعیت میرسد که عشق و غم جانان بخشی از زندگیاش شده و تا زمانی که جانی در بدن دارد، نمیتواند از این احساسات رها شود.
هوش مصنوعی: عطر خوشی که در هوای صبحگاهی به مشام میرسد، گویی از سرقت رایحهای دلنشین و زیبا ناشی میشود.
هوش مصنوعی: موی زیبای تو به دست نسیم افتاده و به همین دلیل بوی خوش آن در همه جا پیچیده است.
هوش مصنوعی: تو آن گلستان بیخار هستی که بلبل باغ به خاطر شوق دیدنت، جانش را از ناله کردن به آواز خوش تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: تو چنان شیرین و دلنشینی که حتی زهر هم در کنار تو مثل شکر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من در دل خود جایی برای تو ایجاد کردم تا مبادا اندوهی که در دلم دارم، از دل به چهرهام بروز کند و مانند من آشکار شود.
هوش مصنوعی: دل من هرگز در دام زلف تو به تردید نیفتاد. چه فایدهای دارد که من تمام شب را با اشک سر کنم و تا کمر به گریه بیفتم؟
هوش مصنوعی: دلهای خوبان را در دستان خود گرفتم، اما با این حال همهجا پر از زخم و خاری است. چرا که با وجود اینهمه ناله و گریه عاشقان، تاثیری در وضع موجود ندارد؟
هوش مصنوعی: یک نگاه از چشمان تو برای آرام کردن دل زخمیام کافی است و این تنها درمانی است که زخم ناشی از تیر نگاه تو را التیام میبخشد.
هوش مصنوعی: من تمام روزگارم را با غم محبوب سپری کردم و اگر او به کسی دیگر خوش بگذرانند، من دیگر به این زندگی ادامه نخواهم داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدرد مرده کفن را به سر گور برآید
اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید
چه کند مرده و زنده چو از او یابد چیزی
که اگر کوه ببیند بجهد پیشتر آید
ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید
[...]
خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید
دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟
[...]
گر به پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیَم آن مه بیمهر درآید
آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید
خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.