جز از لب جانانه که چندین شکر آید
کشنید که تنگ شکر از لعل تر آید
تا صدق نباشد چه اثر ناله ی کس را
نادر بود ار تیره خطا کارگر آید
در پیکر خارا سر خار ار بتوان کوفت
حاشا که به دل آه منت پی سپر آید
افغان مرا در دل سندان تو ره نیست
کاری مگر از ناله ی صاحب اثر آید
بر نایبه ی عشق نپاید مگر آن دل
کز روی رضا تیغ بلا را سپر آید
در راه وفای تو دیغ از سر و جان نیست
تحصیل مراد تو گر از جان و سر آید
در عشق تو یک دور به پایان شد و غم نیست
عمی همه شادم که بدین دست سر آید
برتابد اگر در شب تارم رخ چون صبح
چون روز شبم روشن و شامم سحر آید
پامال تو خواهد سر و تن بی همه افسوس
از دست صفایی اگر این کار برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق عاشقانه و خواستههای دل عاشق سخن میگوید. شاعر بیان میکند که تنها زیبایی و محبت معشوق میتواند دلش را شاد کند. او به ناکامیها و دردهای عشق اشاره میکند و میگوید که بدون صداقت، هیچ نالهای تاثیر نخواهد داشت. محبت واقعی همواره با دل و جان پیوند دارد و عاشق باید آماده فداکاری باشد. در نهایت، شاعر از شادمانی ناشی از عشق خود صحبت میکند و میخواهد با صفا و خلوص قلبی، عشقش را حفظ کند.
هوش مصنوعی: تنها از لب محبوب است که وقتی شکر میریزد، شیرینتر از لعل میشود.
هوش مصنوعی: اگر صداقت نباشد، ناله کسی تأثیری نخواهد داشت. حتی اگر اشتباهات و خطاها به وجود بیایند، باز هم نتیجهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر به سنگ سخت، خار را بکوبی، بازم نمیتوانی دل را از اندوه و آه بینیاز کنی.
هوش مصنوعی: افغانی که در دل تو است، جایی برای وجود ندارد. تنها کاری که میشود کرد، ناله و فریاد کسی است که اثر دارد.
هوش مصنوعی: محبت واقعی به عشق تنها در دلهایی ماندگار است که با رضایت و آرامش، سختیها و دردها را تحمل کرده و همچون سپری در برابر مصائب قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: در راه وفاداری به تو، هیچ چیزی از سر و جانم کم نشده است و اگر برای به دست آوردن خواستهات، بخواهم جانم را هم بدهم، حاضرم.
هوش مصنوعی: در عشق تو یک دوره به پایان رسید و من غم ندارم. خوشحالم که این مرحله به این شکل به اتمام میرسد.
هوش مصنوعی: اگر در شب تاری چهرهات را ببینم، مانند صبح روشن و روز روشناییام میبخشد و شبی که دارم، به سحر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو به من توجه کنی و به من محبت کنی، من ممکن است دچار افکاری تلخ و ناامیدکننده شوم، اما اگر بتوانی این محبت را نسبت به من نشان دهی، میتوانم از این وضعیت نجات پیدا کنم و به آرامش برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر روز مرا عشق نگاری بسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ در آید
ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم
[...]
هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید
از جان و دلم انده دیرینه برآید
بسیار عنا دیدم در کان گهر من
از بخت همی کانم نزد گهر آید
هر روز من از آمدنت شاد کنم دل
[...]
آخر چو بود عمر همه کام برآید
شب گر چه بود تیره هم آخر سحر آید
هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید
در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت
زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید
هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت
[...]
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام نکویی به سر آید
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.