گنجور

 
صفایی جندقی

بر مهر تو مه را مشتری نیست

وگر باشد کسی جز مشتری نیست

به فر چهر و فرخ فالت ای ماه

تعالی الله عروس خاوری نیست

بدین اخلاق و خوشخویی ملک نی

بدین اندام وگلرویی پری نیست

به محشر از تماشای تو فردا

چو امروزم مجال داوری نیست

بتی از حلقه ی خوبان به عشاق

بدین مهر و محبت پروری نیست

تنی جز من ترا زین جان نثاران

بدین صدق و ارادت گستری نیست

به تعظیم قدت استاده بر پای

وگرنه سرو قصدش همسری نیست

مگر یک ره به بزمت زهره ره یافت

که آهنگش به جز خنیاگری نیست

به دامت مرغ دل از هجر نالد

خروش وی ز بی بال و پری نیست

نسودی بر سرم پای از حقارت

غم از سودای بی پا و سری نیست

صفایی را چودل بردی نگهدار

مگو این از شروط دلبری نیست

 
sunny dark_mode