گنجور

 
سعیدا

صافیدلی چو آینه در این زمان کم است

ور هست همچو آب روان در پی هم است

نبود عجب که منت آسودگی کشم

زخم صحیح ناشده در زیر مرهم است

آیینه از تراش و خراش است پرضیا

روشنگر طبیعت ما خلق عالم است

آب از دهان ساغر جمشید می رود

صبحی دمی که غنچهٔ گل پر ز شبنم است

پیچد به آن کمر ز گمان شانه زلف را

یک موی در حساب ز کاکل اگر کم است

تا حشر برنخیزد اگر بر فلک نهند

[سرباریی] که بر سر فرزند آدم است

در زیر خاک، همت می جوش می زند

این طفل نارسیده مگر نسل آدم است

دایم طناب طول امل در گلوی توست

تا میخ آز در گل حرص تو محکم است

بتخانه است دهر و سعیداست بت پرست

آن کاو مرید خال و خط و زلف و پرچم است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است

حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است

در عالم از فراغت خاطر اثر نماند

آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟

در مدت جوانی و در عهد کودکی

[...]

خاقانی

ای شاه بانوی ایران به هفت جد

اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است

بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر

شروان شه از کمال سلیمان دوم است

خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
ظهیر فاریابی

شاها درِ تو قبله شاهان عالم است

گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

مقصود آفرینش عالم تویی از آنک

ذات مطهرت سبب نظم عالم است

هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است

[...]

سعدی

یارا بهشت صحبت یاران همدم است

دیدار یار نامتناسب جهنم است

هر دم که در حضور عزیزی برآوری

دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است

نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

تا دور آفرینش و تا عمر عالم است

پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است

گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق

پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است

آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه