مگذر ز راستی و ببین بر کمال من
از خاک، قد خمیده برآید نهال من
خوش معنی است ذات تو کز پاکی وجود
هرگز نبسته صورت آن در خیال من
از کثرت ظهور چو خورشید در جهان
شد عمرها که می گذرد ماه و سال من
بیمار و خسته گویم و از خویشتن روم
آن دم که چشم مست تو پرسد ز حال من
تا می رسانمش به لب از خویش می روم
جام می است مرشد صاحب کمال من
دل های مرده را سخن من دهد حیات
آیینه را به جوش درآرد مثال من
یاد از جمال و ابروی او می دهد مرا
ماه تمام و قامت همچون هلال من
از هوش رفته دید سعیدا و گفت یار
نتوان به چشم عقل تو دیدن جمال من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از کمال و زیبایی خودش میگوید و به ارتباط عمیق و معنویاش با معشوق اشاره میکند. او میخواهد از راستی و حقیقت عبور کند تا به کمال خود برسد و خاطرنشان میکند که وجود معشوقش به قدری پاک و زیباست که در هیچ خیالی نمیگنجد. شاعر به عمر طولانیای که گذرانده اشاره میکند و حس درد و خستگیاش را بیان میکند. او در لحظهای که معشوقش از حالش میپرسد، تمام وجودش را به او تقدیم میکند. همچنین، او با اشاره به اینکه سخنانش میتواند جان تازهای به دلهای مرده بدهد، خود را همچون آینهای معرفی میکند که انعکاس زیبایی معشوق را نشان میدهد. در نهایت، او میگوید که یار را فقط با عشق و دل میتوان دید، نه با چشم عقل.
هوش مصنوعی: از راستی و صداقت عبور نکن و ببین چگونه من از خاک و دشواریها به کمال رسیدهام؛ مانند نهالی که با وجود قوس و خمیدگی، از زمین سر بر آورده است.
هوش مصنوعی: وجود تو به قدری پاک و زیباست که هیچگاه به خیال من به شکل نامناسبی تصویر نشده است.
هوش مصنوعی: با ظهور مداوم و مکرر مانند خورشید در عالم، عمرها به سرعت میگذرد و من فقط به عبور ماه و سالها نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که بیمار و خسته هستم و میخواهم از خودم دور شوم، آن لحظه که چشمان مست تو احوال مرا میپرسند، حس عجیبی به من دست میدهد.
هوش مصنوعی: من به خاطر میکوشم که خویشتن را به لب بیاورم و برای رسیدن به کمال، به دنبال جام میام که مرشد من است.
هوش مصنوعی: سخنان من میتواند زندگی دوباره به دلهای بیروح ببخشد و مانند آینهای که به حرکت درمیآید، تأثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی و ابروی او، من را به یاد ماه کامل و قامت منحنی مانند هلال میاندازد.
هوش مصنوعی: سعید به خوبی متوجه شد که نمیتواند زیبایی من را با چشم عقل و تفکرش ببیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد واقف از خیال من آن مه بحال من
نگذاشت فرق ضعف ز من تا خیال من
بستم خیال کام دگر زآن دهن ولی
کاری نکرد هیچ خیال محال من
گفتم سگ توام سبب اینست غالبا
[...]
موقوف انقطاع بود اتصال من
از خود گسستن است کمند غزال من
چون ساز، گوشمال مرا ساز می کند
در ترک گوشمال بود گوشمال من
آبی که نیست در جگرم می کند سبیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.