گنجور

 
سعیدا

اگرچه در نظر خلق اعتبار ندارم

ولی چو آینه در دل ز کس غبار ندارم

مرا که شهره به سرگشتگی شدم چه کنم

چو جام باده به گردیدن اختیار ندارم

اگرچه یک گل از این بوستان نچید دلم

هزار شکر که در سینه خارخار ندارم

به غیر سایهٔ زلفین آفتاب پناهش

به روز حادثه [جایی] در این دیار ندارم

ز چشمِ خلق نپیچم به صد هنر یک عیب

گدای عشقم و از دلق پاره عار ندارم

گذشتم از سه و پنج و دویی تو ای زاهد

برو برو که سر و برگ این قمار ندارم

سرش نخوانم و از دوش خود بیندازم

به پای دار، سری را که پایدار ندارم

مباد سایهٔ باد خزان کم از چمنم

که تاب منت سرسبزی بهار ندارم

به کوی عشق مرا پایدار کی خوانند

هزار بار اگر سر به پای دار ندارم

به روز واقعه در زیر تاک دفن کنید

مرا که طاقت یک لحظهٔ خمار ندارم

خیال دوست مرا بس که از نزاکت طبع

دماغ بوسه سعیدا سر کنار ندارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فضولی

بدلبری سر و کاری درین دیار ندارم

درین دیار چه مانم چو هیچ کار ندارم

مرا نمی شمرد آن مه از سکان در خود

برون روم چو درین شهر اعتبار ندارم

مصیبت است بغربت غم هجوم رقیبان

[...]

صائب تبریزی

به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم

ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم

چو درد و داغ محبت درین قلمرو وحشت

بغیر گوشه دل هیچ جا قرار ندارم

گذشته است ز منصور پایه سخن من

[...]

فیاض لاهیجی

به جیب چاک و به دل داغ هجر یار ندارم

چه سان به سیر روم روی لاله‌زار ندارم

لب هوس چه گشایم به آب چشمة حیوان!

اجازت از دم شمشیر آبدار ندارم

رسید دست و گریبان، بهار و سبزه برآمد

[...]

جویای تبریزی

به شهربند تعلق دمی قرار ندارم

سر مصاحبت اهل این دیار ندارم

دماغ دیدن اغیار و جور یار ندارم

منم که با بد و نیک زمانه کار ندارم

مربی ام بود آب و هوای مملکت عشق

[...]

بیدل دهلوی

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

خزان‌گمست به باغی‌که من بهار ندارم

هوس چه ریشه‌ کند در زمین شرم دمیدن

چو تخم اشک عرق واری آبیار ندارم

محبت از دل افسرده‌ام به پیش که نالد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه