اگرچه در نظر خلق اعتبار ندارم
ولی چو آینه در دل ز کس غبار ندارم
مرا که شهره به سرگشتگی شدم چه کنم
چو جام باده به گردیدن اختیار ندارم
اگرچه یک گل از این بوستان نچید دلم
هزار شکر که در سینه خارخار ندارم
به غیر سایهٔ زلفین آفتاب پناهش
به روز حادثه [جایی] در این دیار ندارم
ز چشمِ خلق نپیچم به صد هنر یک عیب
گدای عشقم و از دلق پاره عار ندارم
گذشتم از سه و پنج و دویی تو ای زاهد
برو برو که سر و برگ این قمار ندارم
سرش نخوانم و از دوش خود بیندازم
به پای دار، سری را که پایدار ندارم
مباد سایهٔ باد خزان کم از چمنم
که تاب منت سرسبزی بهار ندارم
به کوی عشق مرا پایدار کی خوانند
هزار بار اگر سر به پای دار ندارم
به روز واقعه در زیر تاک دفن کنید
مرا که طاقت یک لحظهٔ خمار ندارم
خیال دوست مرا بس که از نزاکت طبع
دماغ بوسه سعیدا سر کنار ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و جدایی است. او خود را در نظر دیگران بیاعتبار میداند، اما از درون دلش پاک و بیغبار است. شاعر از سرگشتگی و بیاختیاری خود در عشق گلایه میکند و به این نکته اشاره میکند که هر چند گلها را نمیچید، اما درد و رنج در دلش ندارد. او از سایه زلف محبوب به عنوان پناهش یاد میکند و میگوید در روزهای سخت جایی در دنیا ندارد.
شاعر به زاهدان هشدار میدهد که او از دنیا گذر کرده و به هیچ چیز در آن وابسته نیست. او از دلق پاره خود احساس شرمندگی نمیکند و در نهایت از ناتوانی خود در تحمل سختیها و عدم تحمل یک لحظه خمار صحبت میکند. این شعر نمایانگر ناامیدی و دشواریهای عاشقانه اوست و دلی پر از آرزو و درد را دربردارد.
هوش مصنوعی: هرچند در نظر مردم ارزش و اهمیتی ندارم، اما در درون خود مانند آینهای هستم که از هیچکس کدورتی ندارم.
هوش مصنوعی: من که معروف به سرگشتگی و سردرگمی هستم، اکنون چه کار کنم وقتی که نمیتوانم به انتخاب خودم باده بنوشم و فقط در حال چرخش هستم؟
هوش مصنوعی: هرچند نتوانستم از این باغ گلی بچینم، اما از این بابت که در دلم غم و کینهای ندارم، بسیار خوشحالم و شکرگزارم.
هوش مصنوعی: در روزهای سخت و دشوار، تنها به سایهی زلفهای تو پناه میبرم و در این دنیا هیچ جای دیگری برای پناهگاه ندارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر یک نقص در خود، از نگاه مردم فرار نمیکنم و از لباس پارهام نیز شرمنده نیستم، چون عشق من، گدایی است که به آن افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: من از تمام حساب و کتابها گذشتهام و دیگر به آنها توجهی ندارم. ای زاهد، برو که من حتی سر و ته این بازی را هم ندارم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خود را از بار سنگین این سرندوش خالی کنم، چون برای چنین سری که ثبات و دوام ندارد، به پای دار نمیافکنم.
هوش مصنوعی: مبادا که سایهٔ باد پاییزی کمتر از خود چمن تاثیر بگذارد، زیرا من دیگر توانایی تحمل زیبایی و شادابی بهار را ندارم.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق ثابت قدم باشم، دیگر چه اهمیتی دارد که هزار بار هم مرا صدا کنند، وقتی که حتی یک قدم آماده فدای عشق نیستم؟
هوش مصنوعی: در روزی که حادثه مهمی رخ میدهد، با محبت من را زیر سایه درخت انگور دفن کنید، زیرا نمیتوانم حتی یک لحظه از حالت مستی و غم را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: تصور حضور دوست برایم کافیست، چرا که نمیتوانم به خاطر نازکطبعیام به چنین مسائلی فکر کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدلبری سر و کاری درین دیار ندارم
درین دیار چه مانم چو هیچ کار ندارم
مرا نمی شمرد آن مه از سکان در خود
برون روم چو درین شهر اعتبار ندارم
مصیبت است بغربت غم هجوم رقیبان
[...]
به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم
ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم
چو درد و داغ محبت درین قلمرو وحشت
بغیر گوشه دل هیچ جا قرار ندارم
گذشته است ز منصور پایه سخن من
[...]
به جیب چاک و به دل داغ هجر یار ندارم
چه سان به سیر روم روی لالهزار ندارم
لب هوس چه گشایم به آب چشمة حیوان!
اجازت از دم شمشیر آبدار ندارم
رسید دست و گریبان، بهار و سبزه برآمد
[...]
به شهربند تعلق دمی قرار ندارم
سر مصاحبت اهل این دیار ندارم
دماغ دیدن اغیار و جور یار ندارم
منم که با بد و نیک زمانه کار ندارم
مربی ام بود آب و هوای مملکت عشق
[...]
میام به ساغر اگر خشک شد خمار ندارم
خزانگمست به باغیکه من بهار ندارم
هوس چه ریشه کند در زمین شرم دمیدن
چو تخم اشک عرق واری آبیار ندارم
محبت از دل افسردهام به پیش که نالد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.