گنجور

 
سعیدا

چون شود آشفته زلفش از نسیم بی خبر

جنبش زلفش کند رخساره‌اش را [نیلفر]

طوطی ما نطق خود را می تواند سبز کرد

حرف شیرینش کند چوب قفس را نیشکر

بوی گل از پا نیفتد گر فتد گل پیش پا

هر نسیمی می شود بر نکهت گل بال و پر

چون توان دیدن بلایی را که از اعجاز لطف

خویش را پنهان تواند کرد در عین نظر

از چنین بزمی نمی دانیم چون خواهیم رفت

یار بی پروا جهان بدمست و یاران بی خبر

در دل زندانیان را چون به تحریک آورد

نالهٔ زنجیر هم در گوش ما دارد اثر

ما نظربازیم از هر جا تماشا می کنیم

نیست غم گر افکند آن طاق ابرو از نظر

هست تا دل کی ز دست فکر می گردد خلاص

می کشد هر دم گریبان بحر را موج دگر

جوهر مردی در آن ساعت نمایان می شود

چون کنند آیینه مردان روبرو با هم دگر

ننگ و ناموسی نماند حرص چون آید به جوش

آب از رو می رود در وقت گرما بیشتر

نیست تا محشر سعیدا با شهیدانش خمار

خورده اند از نیش خنجر باده های درد سر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه