ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود
در غم روی تو آشفته تر از موی تو بود
دل به هر تار سر زلف تو می زد چنگی
چه کند شاهد عادل به میان روی تو بود
آن که آتش به جهان در زد و عالم را سوخت
گفتگوی رخ زیبای تو و خوی تو بود
بوی کردم گل و از کار شدم صبحدمی
ظاهراً در نفس باد صبا بوی تو بود
کی نظر جانب آهوی حرم تیز کند
هر که یک روز هواخواه سگ گوی تو بود؟
یاد آن روز که سودای سر زلف تو داشت
دل آشفته سعیدا گل شب بوی تو بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک معشوق اشاره دارد و شاعر در آن به خاطرات شیرین و دلنشینی که در کنار زیباییهای معشوقش داشته، میپردازد. او از روزهایی سخن میگوید که دلش در گیسوی معشوق گره خورده و در غم و شادی او درگیر بوده است. به عبارتی، دل شاعر به گونهای اسیر زیباییهای معشوقش است که حتی شاهدان عادل نمیتوانند در مقابل جذابیت او بیتفاوت بمانند. همچنین، شاعر به تاثیر عطر و بوی معشوقش بر زندگی خود اشاره میکند و یادآوری میکند که عشق به معشوقش باعث شوری در دلش شده است. این شعر نشان دهنده عواطف عمیق و شور و شوق شاعر برای معشوقش است.
هوش مصنوعی: ای کاش روزی بیاید که دل من در زیبایی گیسوی تو بینهایت خوشحال باشد و در غم چهرهات بیشتر از هر چیزی آشفته و ناراحت شود.
هوش مصنوعی: دل به هر تار موی تو عشق میورزد، چه کار میتوان کرد وقتی که زیبای عادل در مقابل چهره تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: آن کسی که با دلسوزی و زیباییاش، دنیا را دگرگون کرد و آن را تحت تأثیر قرار داد، در واقع، صحبت از زیبایی و ویژگیهای درونی تو بود.
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، وقتی که هوای تازه و عطر گلها را حس کردم، به نظر میرسید که نسیم صبحگاهی بوی تو را به همراه دارد و من از این موضوع شگفتزده شدم.
هوش مصنوعی: هر کسی که روزی برای سگ تو ارزشی قائل بود، چگونه میتواند به آهوی حرم نظر کند و به آن توجه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: به یاد آن روزهایی میافتم که دل پر از آرزو و شوق زلف تو بود و روح آشفتهام در آغوش عطر گلهای شب، تو را میجست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود
مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور
در سرایی که درو تابش روی تو بود
در ترازوی قیامت ز پی سختن نور
[...]
در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود
روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود
پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت
عالم عشق منور ز مه روی تو بود
ملک از نسبت سجده بر آدم میکرد
[...]
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود
دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون میگشت
باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود
هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی میداد
[...]
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود
در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال
از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود
مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق
[...]
تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود
شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید
آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود
چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.