گنجور

 
سعیدا

آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند

خورشید در خرابهٔ ما جلوه می کند

در سینه های روشن و در دیده های پاک

دایم ز فیض صلح و صفا جلوه می کند

از موج خیز حادثه بی طاقتی چرا

ای ناخدا مگر دو خدا جلوه می کند؟

خورشیدوش برآمده از خوابگاه ناز

امروز باز تا به کجا جلوه می کند

آن سالکی که باخبر است از مقام خویش

دایم میان خوف و رجا جلوه می کند

ای دلبران برای خدا جلوه گر شوید

نور خدا ز روی شما جلوه می کند

اقبال در عنان تو عالم گرفته است

در سایهٔ تو بال هما جلوه می ند

بر مدعی ز نکهت اخلاص بهره نیست

با او همیشه بوی ریا جلوه می کند

بنشین به کوی یار سعیدا که بی حجاب

در خانهٔ کریم گدا جلوه می کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

این ابلهان که بی‌‌سببی دشمن منند

بس بُلفضول و یافه‌درای و زَنَخ زنند

اندر مصاف مردی، در شرط شرع و دین

چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند

مانند نقش رسمی بی‌‌اصل و معنی‌اند

[...]

سوزنی سمرقندی

یا ایهااللوند مرا پای خواست بند

تدبیر من بساز بیک تیز باد گند

معشوق من توئی علف بوق من توئی

من بوق میزنم تو دهل دند دند دند

افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن

[...]

قوامی رازی

دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند

افتاد پای بنده به دست شکسته بند

باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای

تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند

دست قضای بد ز سر نردبان شوم

[...]

حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟

شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟

گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟

گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟

خاقانی

ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ

در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند

درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من

الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند

تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه