شمارهٔ ۸ - این ابیات را وقتی که از نردبان افتاده و پایش شکسته برای بعضی از دوستان خود فرستاده و شکایت از درد پا و اظهار ملال از فراق آن دوست کرده
دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند
افتاد پای بنده به دست شکسته بند
باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای
تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند
دست قضای بد ز سر نردبان شوم
بگرفت پای من به بن ناودان فکند
هر مردو زن که دید قوامیت را چنان
فریاد خواند وروی خراشید و موی کند
تا شخص من پیاده شد از بار گیر جان
از دست درد مقرعه خوردم هزار و اند
لابد به خاک تیره درآید سر سوار
چون درمیان راه خطا شد سم سمند
رنجور دل شوی چو بدانی که روزگار
چون می گذشت بر من مسکین مستمند
بر جان من گشاده بلا روز و شب کمین
در گردنم فتاده ز درد آتشین کمند
از دست بنده زهر شکر بود پیش ازین
و امروز پای اوست چونی گشته بندبند
تو آمدی و بنده نیامد به خدمتت
زیرا که پست کرد مرا گنبد بلند
من بی شما چهار برادر معذبم
در چارمیخ درد بمانده تنی نژند
رنجم زیادت است ز نادیدن شما
از رنج دل فزوده شود درد دردمند
این «خود» به ترکه هر که ببیند بگویدم
چون تو کسی چگونه کند کار ناپسند
بر نردبان چه کار تو را تا در اوفتی
از دست تو رسید به پای تو برگزند
این گویدم که پای تو را به بود طلی
وان گویدم که نه نه طلی چیست خشک بند
آن گویدم که چشم به دست این سپند سوز
بر آتش بلا بنشان باد چون سپند
صدگونه پند می دهدم کمتر ابلهی
کو چاه و بند باز نداند ز جاه و پند
ای در کف سعادت تو گرز گاوسار
ببریده خشم تو سر دشمن چو گوسفند
بر نردبان اگر به حماقت نرفتمی
هرگنده سبلتی نزدندیم ریشخند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و سختیهای زندگیاش سخن میگوید. او به درد و رنجی که از مشکلات و ناامیدیها تحمل میکند، اشاره میکند و از غیاب یک شخص مهم که باعث تسکین وی میشود، ابراز نارضایتی میکند. شاعر به تصویر کشیدن وضعیتی که در آن سقوط کرده و دچار درد و رنج شده، میپردازد و میگوید که زندگیاش پر از بلا و مصیبت است. او همچنین به حسرت و اندوه ناشی از جدایی از آن شخص اشاره میکند و در نهایت، به ناکامیهای خود در درک و مواجهه با مشکلات میپردازد. به طور کلی، این شعر حس عمیق ناامیدی و رنج را به تصویر میکشد و از نیاز به همراهی و حمایت عاطفی دیگران سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای صدر بزرگ، دوری از زیبایی و مقام تو باعث شده که بنده، با دلی شکسته و پای مجروح، در اینجا بیفتد.
هوش مصنوعی: تو بازگشتی و هیچ نگفتی حال و احوالت چگونه است، تا من بگویم پایم چگونه است و چه دردهایی دارم.
هوش مصنوعی: بدترین سرنوشت دست مرا از بالای نردبان به پایین کشید و به ته ناودان انداخت.
هوش مصنوعی: هر مرد و زنی که قوامیت را دید، به شدت فریاد زد و از شدت احساسش، به خود آسیب زد و موهایش را کند.
هوش مصنوعی: وقتی از بار زندگی پایین آمده و از مشکلات و رنجها رنج میبرم، هزار بار احساس درد و سختی کردهام.
هوش مصنوعی: مسلماً سر rider به خاک تیره خواهد افتاد چون در میانه راه به خطا رفته است.
هوش مصنوعی: اگر بدانید که روزگار چگونه بر من سخت گذشته است، قلبتان دچار غم و اندوه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در زندگی من همیشه مشکلات و مصیبتها در کمین هستند و همچنان که درد و رنج مرا آزار میدهد، انگار در دام سختی گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: قبل از این، زهر تلخی از من به تو رسیده بود و امروز خود را در چنگال تو میبینم که چگونه به دستانت وابسته شدهام.
هوش مصنوعی: تو آمدی و من نتوانستم به خدمتت بیایم، چون گنبد بلند مرا به پایین آورد و در جای خود پست کرد.
هوش مصنوعی: من بدون شما چهار برادر به شدت در عذابم و در درد، مثل اینکه به میخهای تند ناخوشایندی وابستهام.
هوش مصنوعی: درد و رنج من به خاطر اینکه شما را نمیبینم بسیار زیاد است و این رنج دل من تنها باعث افزایش درد درونم میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که نیکیهای تو را ببیند، چگونه میتواند به کارهای ناشایست دست بزند؟
هوش مصنوعی: اگر در نردبان بالا بروی، چه مسئولیتی داری که به زمین بیفتی. در نهایت، آنچه که از تو باقی میماند، انتخاب دیگران است که تو را به اوج میبرند.
هوش مصنوعی: من میگویم که پای تو بهتر است از طلا، و او میگوید که نه، طلا چیست، وقتی خشک و بیفایده است.
هوش مصنوعی: من به کسی اشاره میکنم که با چشمهایش به من کمک میکند تا آتش مشکلات و سختیها را خاموش کنم، مانند اینکه دود سمبل در آتش بلای زندگیام را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: من از هر نوع نصیحتی به مردم میزنم، اما کمتر کسی پیدا میشود که از مشکلات و خطرات آگاه باشد و به دو معنای عمیق زندگی توجه کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دستانت سعادت و خوشبختی است، اگر خشم تو مانند گرزی بر سر دشمنان فرود آید، آنها همچون گوسفندانی در برابر تو خواهند بود.
هوش مصنوعی: اگر به طور احمقانهای بر نردبان بالا نمیرفتم، هرگز در برابر یک سبیل بزرگ مسخره نمیشدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این ابلهان که بیسببی دشمن منند
بس بُلفضول و یافهدرای و زَنَخ زنند
اندر مصاف مردی، در شرط شرع و دین
چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند
مانند نقش رسمی بیاصل و معنیاند
[...]
یا ایهااللوند مرا پای خواست بند
تدبیر من بساز بیک تیز باد گند
معشوق من توئی علف بوق من توئی
من بوق میزنم تو دهل دند دند دند
افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن
[...]
معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟
شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟
گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟
گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟
ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ
در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند
درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من
الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند
تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست
[...]
سلطان شرع صاعد کز همّت بلند
آورد رای او سر خورشید را ببند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.