کی فرنگی با مسلمانی نهانی میکند
آنچه با ما آشکارا یار جانی میکند
از خدنگ حادثات چرخ ای دل گوشهگیر
چون کمان با پشت خم آن هم جوانی میکند
فتح ملک دل به نام عشق ثبت است از ازل
اندرین اقلیم او صاحبقرانی میکند
ای بسا دلداده را جان داده او بیگفتگو
کار صد خضر و مسیحا را زبانی میکند
نیست بیشوری خیالم سر دیوانم بکن
شعر من هم کار اشعار فغانی میکند
جانفشانی کن سعیدا گر نداری جان دریغ
از غبار خط رخش عنبرفشانی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عشق و تاثیرات آن بر دل و جان آدمی میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق، مانند فرنگی و مسلمانی که بهطور پنهانی در کنار هم هستند، در دل انسانها حضور دارد و در عین حال آشکار نیست. او به حوادث و چرخ روزگار اشاره میکند و اظهار میدارد که عشق باعث فتح دلها از ازل بوده و قدرتی سلطنتی دارد. شاعر به توصیف حالتهای دلدادگی و آثار آن بر روح میپردازد و به شوری که این احساسات به دنبال دارند، اشاره میکند. در نهایت، شاعر با دعوت به فداکاری در عشق، به زیبایی و اثرگذاری آن بر زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: فرنگی هرگز با مسلمانی پنهانی رفتار نمیکند؛ آنچه را که با ما openly و به وضوح میکند، فقط در مورد او به شکلی دیگر عمل میکند.
هوش مصنوعی: ای دل تنها و دور از جمع، در برابر مشکلات و حوادث زندگی مانند کمانی که به خاطر جوانیاش خمیده است، مقاوم و آماده باش.
هوش مصنوعی: دل در حقیقت تحت سلطه عشق است و از آغاز خلقت، عشق به عنوان فرمانروای این سرزمین شناخته شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقان هستند که تنها با نگاه و بدون سخن گفتن میتوانند کارهای بزرگ و معجزهآسا انجام دهند، مانند خضر و مسیحا.
هوش مصنوعی: بدون شور و اشتیاق، خیالم هیچگونه آرامشی ندارد؛ شعر من نیز همچون اشعار فغانی، کار خود را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: ای سعیدا، اگر جانت را هم نمیدهی، دستکم برای زیبایی و جلوهی خط رخش، فداکاری کن، زیرا خط او مانند عطر و بوی خوش عنبر در فضا پخش میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند
با خیالش خاطرم، عیشی نهانی میکند
در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان
جان اگر خوش بر نمیآید، گرانی میکند
زندهای کو مردهای را دید زیبا صورتی است
[...]
لعل تو چون کشف اسرار نهانی میکند
جزع من بر روی من گوهر فشانی میکند
با سر زلف تو شانه میدرآرد سربهسر
با لب لعل تو ساغر کامرانی میکند
چشم ترکت را که صد آشفته در هر گوشه است
[...]
تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی میکند
خون ما افسردگان رقص روانی میکند
از تپیدن نیست فارغ، دل درون سینهام
این شرر در سنگ مشق جانفشانی میکند
ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است
[...]
با لبت عمر ابد عیش نهانی میکند
خوبرویی با جمالت کامرانی میکند
حسن چون آتش فروزد، برق بر دل میزند
عشق چون سودا کند سودای جانی میکند
حیرتی دارم که جان جزویست از اجزای عشق
[...]
چندروزه زندگی بر ما گرانی میکند
خضر دایم در جهان چون زندگانی میکند؟
چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت
چهره را گلگون شراب ارغوانی میکند
میفروش از دست نگذارد نشاط خویش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.