گنجور

 
سعیدا

ز مجنون پرس اگر خواهی سراغ چشم آهو را

دل دیوانه می داند نگاه طفل بدخو را

ز فکر روز محشر صبحدم آسوده برخیزد

اگر بیند کسی در خواب آن چشم سخنگو را

سری در پیش افکن یک نفس پاس دم خود دار

که اهل دل کنند آیینهٔ خود چشم زانو را

جهان دیوانه می گردد چو از رخ پرده بردارد

که من خود دیده می گویم صفات آن پری رو را

اگر خواهی که یک دم در حریم وصل ره یابی

شعار خویشتن کن چون کبوتر ذکر یاهو را

پی تسخیر ملک دل به شمشیر احتیاجش نیست

برای حرمت خورشید خم کرده است ابرو را

بسا اعجاز، خوبان را درون پرده می باشد

که یوسف بیشتر دارد درون پیرهن بو را

تو را سرو قدش در بر چرا زاهد فغان داری

چو قمری برده ای بر آسمان آهنگ کوکو را

نهان کردی به زیر زلف، خال عنبرافشان را

چه بهتر زان که در زنجیر داری پای هندو را

ندارد غنچهٔ دل بیش از این تاب گرفتاری

صبا را گو که بگشاید ز هم آن جعد گیسو را

سعیدا در حریم وصل با او خلوتی داری

نمی‌ترسی که غمازی خبر سازد سگ کو را؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم

که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن

[...]

اهلی شیرازی

ز فتراک‌ِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را

سرِ آن آهویی گردم ، که قربان می‌شود او را

نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار می‌آرَد

از آن نیکویان دل می‌دهم خوبان بدخو را

به محراب دعا ابروی او می‌جویم و چون من

[...]

شیخ بهایی

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

کلیم

ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟

سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم

که سیلاب بهاری تر نمی‌سازد لب جو را

سخن در هر زبان بی‌زحمت تعلیم می‌گوید

[...]

صائب تبریزی

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه