گنجور

 
سعیدا

مگر خبر ز دل خسته آن نگار ندارد

چه آتشی است که امشب دلم قرار ندارد

درست گویمت از دل مباد رنجه شوی

که این شکسته به پیش تو اعتبار ندارد

بیا که صحبت رندان مفرح افتاده است

هوای مشرب صافی دلان غبار ندارد

که راست فکر غم خاطر شکسته دلان

برای شیشهٔ ما سنگ، انتظار ندارد

به روز معرکهٔ عشق، کی بود منصور

سری که دست ارادت به پای دار ندارد

چه لذت است به آشفتگی نمی دانم

کدام غنچه که در سینه خارخار ندارد

بیا و دست به خون سعید رنگین کن

که رنگ خون شهید تو را بهار ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد

که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد

توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران

خطر سفینه ز دریای بیکنار ندارد

ز بس گزیده شد از روی تلخ مردم عالم

[...]

واعظ قزوینی

فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد

که آرزوی جهان، از دلم گذار ندارد

جهان چو معرکه تیغ بازی است حذر کن

چه پا نهی به میان؟ این میان کنار ندارد!

بزرگیی که در آن نیست چشم لطف بمردم

[...]

قصاب کاشانی

تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد

به جز خیال تو کس بر دلم گذار ندارد

به هر کجا که روم همچو مرغ طعمه دامم

به غیر من به کسی روزگار کار ندارد

در این سراسر گلزار نیست برگ درختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قصاب کاشانی
صامت بروجردی

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد

مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد

به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت

که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد

تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه