من از تخمین خاطر گفتمش چون مو کمر دارد
خیال دل خطا باشد که تا مو در نظر دارد
کمانت گوش گردون را به زور چله می آرد
که را دستی که دل از نیش پیکان تو بردارد
چه خون ها ریخت مژگان بلندش از رگ جان ها
هنوز از دل سیاهی خون مردم در نظر دارد
ربایند از سر هم تاجداران تاج اما کو
جوانمردی که یک افتاده ای از خاک بردارد؟
سعیدا هر چه غیر از حق بپوشان چشم و دل ورنی
هر آن نفعی که داری در نظر آخر ضرر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به زیبایی و جذابیت کسی که موهایش به کمر میرسد اشاره میکند و همچنین با ابراز احساسات خود از دل خویش، به تاثیرات نیش کمان و عاشقانههایش اشاره میکند. او از درد و رنجی که دیگران به خاطر زیبایی این شخص متحمل میشوند سخن میگوید و به جوانمردی که همیشه در تلاش برای حمایت از دیگران است، اشاره میکند. در پایان، شاعر تأکید میکند که نباید به غیر از حقیقت توجه کرد، زیرا هر چیزی که در نگاه اول خوب به نظر میرسد، ممکن است در آخر به ضرر ما باشد.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که خیال دل درست نیست و جایگاه انسان را به خوبی نمیتواند نشان دهد. چون او، مانند مویی که به کمر آویزان است، به نظر میرسد که عشق و احساسات را از دور بررسی میکند و در واقع نمیتواند آنها را به درستی درک کند.
هوش مصنوعی: تو با کمان خود، آسمان را به چالش میطلبی و به هر دلی که از تیغ تند تیرهای تو دل برکند، به سختی میتوان امیدی بست.
هوش مصنوعی: مژگان بلند او با زیبایی و جذابیتش سبب ایجاد درد و رنج برای بسیاری شده است. هنوز هم در دل تاریکی، عواطف و احساسات مردم را میتوان دید که تحت تأثیر آن زیبایی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: پادشاهان و ثروتمندان تاجهایشان را میدزدند و از هم میگیرند، اما کجاست آن فرد جوانمرد که به شخصی که در خاک افتاده کمک کند و او را بلند کند؟
هوش مصنوعی: ای سعید، هر چیزی که غیر از حق است را از دید و دل خود پنهان کن؛ چرا که هر نفعی که به نظر میرسد در نهایت میتواند به ضرر تو تمام شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.