گنجور

 
سعیدا

در فصل غیر یافته ام من وصال را

یارب مباد فاصله این اتصال را

در خلوتی که بار نداری تو هم در او

اول ببند با مژه راه خیال را

منمای چین جبهه به روی چو آفتاب

بر هم مزن صفات جمال و جلال را

ای بی مثال آینه ها ساختی ز نور

در قلب آدمی و نمودی مثال را

بی شبهه باده نوش که قاضی همی برد

ز آب حرام قیمت نان حلال را

سرخوش برآ زخانه و مستانه زن قدم

تا خلق بنگرند صفات جلال را

در گوش غنچه نالهٔ بلبل اثر کند

فهمند اهل دل، سخن اهل حال را

یارب نگاه دار زوال کسی که او

دارد به دل زیارت اهل کمال را

با سوسن است کار سعیدا در این چمن

جز لال، فهم، کس نکند نطق لال را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای آفتاب ملک که تا دامن ابد

بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را

فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو

خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را

ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست

[...]

صائب تبریزی

تیغ زبان لاف نباشد کمال را

ماه تمام زشت نماید هلال را

دود از نهاد آتش دوزخ برآورد

بیرون اگر دهم عرق انفعال را

گل دیده ور ز شبنم روشن گهر شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

رنگین کنی زخون جگر گر خیال را

شاید که دلنشین شود اهل کمال را

در پیش قامت تو چو بید موله است

سر بر زمین ز بار خجالت نهال را

مایل به ابروی تو دم حیرتم که هست

[...]

بیدل دهلوی

بر طاق نه تبخیر جاه و جلال را

چینی سلام‌کرد به یک مو سفال را

عالم ز دستگاه بقا طعمهٔ فناست

چون شمع‌، ریشه می‌خورد اینجا نهال را

پرگشتن و تهی‌شدن از خوابش عالمی‌است

[...]

حزین لاهیجی

گشته ست صفحه، دامن دشت ختن حزین

نازم خرام کبک همایون مثال را

در حکم ماست ملک سلیمانی سخن

گوییم شکر سلطنت بی زوال را

نیروی کلک ماست که بالیده از غرور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه