گنجور

 
سعیدا

آفتاب از نفس صبح قیامت اثری است

آتش از گرمی روزش خبر معتبری است

زلف، مخصوص رخ موی میانان باشد

سنبلی هست درآویخته هر جا کمری است

همچو الماس دم تیشهٔ او کارگر است

تا به فرهاد جگر خسته ز شیرین نظری است

گرچه صوفیه ندارند به کف هیچ هنر

عیب پوشیدن این فرقه عجایب هنری است

خدمت پیر مغان ساز که بی منت پا

تا به سرمنزل مقصود چه خوش راهبری است

توشه خوناب جگر، یار و مصاحب غم و درد

طرفه راهی است ره عشق عجایب سفری است

گذر از جان و سعیدا قدمی پیش گذار

بی تکلف که سر کوی بتان خوش گذری است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

نه ز احوال دل بی‌خبرانت، خبری است

نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است

گفته‌ای، باد صبا با تو بگوید، خبرم

این خبر پیش کسی گو، که شبش را سحری است

بر سرم آنچه ز تنها و فراقت، شبها

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
صائب تبریزی

دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است

واله آیه رحمت نشدن بی بصری است

بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد

مور هر چند که مشهور به نازک کمری است

ناله من چه کند با تو که شور محشر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه