آفتاب از نفس صبح قیامت اثری است
آتش از گرمی روزش خبر معتبری است
زلف، مخصوص رخ موی میانان باشد
سنبلی هست درآویخته هر جا کمری است
همچو الماس دم تیشهٔ او کارگر است
تا به فرهاد جگر خسته ز شیرین نظری است
گرچه صوفیه ندارند به کف هیچ هنر
عیب پوشیدن این فرقه عجایب هنری است
خدمت پیر مغان ساز که بی منت پا
تا به سرمنزل مقصود چه خوش راهبری است
توشه خوناب جگر، یار و مصاحب غم و درد
طرفه راهی است ره عشق عجایب سفری است
گذر از جان و سعیدا قدمی پیش گذار
بی تکلف که سر کوی بتان خوش گذری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و تجلیات محبت و عشق میپردازد. آفتاب و آتش نمادهایی از روز قیامت و جذب انرژی عشق هستند. زلف و موی محبوب به زیبایی و دلربایی اشاره دارد. نویسنده با اشاره به اینکه صوفیها هنری ندارند، به دیوانگی و عشق ورزی آنان اشاره میکند. خدمت به پیر مغان و پیروی از او، راه رسیدن به مقصود را آسان میسازد. عشق و دردهای ناشی از آن، مسیر سفری خاص را به تصویر میکشد و در نهایت، گذر از خود و نزدیک شدن به معشوق را به عنوان لذت واقعی زندگی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: طلوع خورشید در صبح قیامت نشانهای از وجود آن روز است و گرما و حرارت روز قیامت، دلیلی معتبر برای وقوع آن میباشد.
هوش مصنوعی: زلف تنها به زیباییهای چهره مربوط میشود و شبیه سنبلهای است که هر جا کمر باریکی وجود دارد، در آویخته شده است.
هوش مصنوعی: چنانکه الماس در برابر تیشه است و با سختی زیاد کار میکند، فرهاد نیز به خاطر عشق به شیرین، با همهی درد و رنجش، تلاش میکند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه صوفیان هیچ هنری در دستان خود ندارند، اما توانایی شگفتانگیزی در پنهان کردن عیبها و نواقص دارند.
هوش مصنوعی: به خدمت پیر مغان برو که او بدون انتظار و خواستهای، به طور کامل راه رسیدن به هدف را نشان میدهد و این راهنمایی بسیار دلپذیر است.
هوش مصنوعی: این متن به بیان احساسات عمیق و دشواریهای مسیر عشق میپردازد. در آن به این نکته اشاره شده که همراهی با یار و تجربههای دردناک در این راه، به نوعی توشهی سفر عشق میشود. عشق یک سفر عجیب و شگفتانگیز است که توأم با چالشها و غمهاست.
هوش مصنوعی: ای سعید، با دل راحت و بدون هیچ گونه سختی، یک قدم جلوتر بگذار؛ زیرا در کوچهی معشوقان لحظات شادی را تجربه میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه ز احوال دل بیخبرانت، خبری است
نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است
گفتهای، باد صبا با تو بگوید، خبرم
این خبر پیش کسی گو، که شبش را سحری است
بر سرم آنچه ز تنها و فراقت، شبها
[...]
دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
واله آیه رحمت نشدن بی بصری است
بر خود از خجلت آن موی میان می پیچد
مور هر چند که مشهور به نازک کمری است
ناله من چه کند با تو که شور محشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.